₍ᐢᐢ₎ 12

2.1K 196 53
                                    

Kookie fell down !

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Kookie fell down !

با بهت سرش و بین دستاش گرفت ، دلش و نداشت بره بیرون و دنبال پسر کوچولوش توی اون خیابون شلوغ بگرده. با شنیدن صدایی سرش و بالا آورد
_ صدای پسرکوچولوی منه؟
از جا بلند شد و صدا رو دنبال کرد ، صدای هق هق های ضعیفی از اتاق منشی میومد‌

" گریه نکن دیگه پسر خوب ، دستت و پانسمان کردم الان خوب خوب میشه"
+ ن..نه... هق....م..من د..ددی مو.. هق .. میخوام...

قلب مرد لرزید و به سرعت درو باز کرد .
با دیدن لیتل قشنگش که روی مبلی نشسته بود و منشی داشت دست شو براش می بست، نفس راحتی کشید
لیتل با چشمای درشت و خیس به ددیش نگاهی کرد و هق زد
+ د..ددییی!
مشاور قدم های سریعی برداشت ‌، با بی قراری جلوی پسر زانو زد و محکم بغلش کرد، تو دلش خداروشکر می‌کرد که لیتل نازش سالم بود.

_ جون دلم ، جونم! هیچی نیست عزیزم ! من اینجام ، ددی و ببین عزیز دلم
پسرک با لرز، دستاشو روی لباس مرد مشت کرده بود و گریه میکرد ، با هر هق هق نفسای لرزونی میکشید که مرد نگران شد.
پشت پسر و نوازش کرد تا کمکی کنه نفس های عمیقی بکشه ، صورتش و تو دستاش گرفت
با لحن آروم و ملایمی پسر و ناز داد و با چشمای مهربون تر از همیشه به چشمای خیسش نگاه کرد

_ جان دل ددی؟ چی شده پسر ناز من؟ چی شده قشنگ ترینم؟

با هق هق های آروم شده و لب های آویزونش، دستش و به ددیش نشون داد.
تهیونگ با اخم به پانسمان کف دست پسرکش نگاه کرد
_ الهی بمیرم... دستت چی شده بانی من؟
با شنیدن لحن نگران ددیش ، دوباره گریه اش اوج گرفت ولی اینبار با مظلومیت سرش و انداخته بود پایین و شونه های نحیفش می‌لرزید
مشاور دلش آتیش گرفت
+ ک..کوکی... کوکی میخواس بیاد پیش ددی.. و..ولی یه دفعه ای خولد زمین...ی..یدونه تیزی خیلی بدجنسی لَفت توی د..دست کوکی...

با تموم شدن حرفاش، به آرومی اشک ریخت و با آستین های هودیش اشک هاش و پاک می‌کرد
دل تهیونگ هزار تیکه شد از مظلومیت پسرش و با نگاهش از منشی خواست که تنهاشون بزاره .
با رفتن زن ، کنار پسرش روی مبل جا گرفت و آروم بدن ظریفش و روی پاهاش نشوند‌ .
دستاش که دور تنش حلقه شدن ، آروم خودش و مثل گهواره تکون داد

꩜ 𝘈𝘳𝘦 𝘺𝘰𝘶 𝘢 𝘭𝘪𝘵𝘵𝘭𝘦 ꩜Where stories live. Discover now