Noona Doesn't love me!
یک هفته بعدصبح با احساس دستای گرمی که روی زخم هاش پماد میزدن چشماش و باز کرد
با خجالت خرگوشی رو به خودش فشرد و صورتش و پشتش پنهون کرد_ بیدار شدی وروجک؟
به آرومی "نه" ای شنید و خندید
بعد اینکه پماد زدنش تموم شد ، دستش و تمیز کرد
عروسک و از روی صورت پسرش برداشت و پیشونی شو بوسید و به لرزیدن پلک های لیتلش خندید_اینجا یکی هنوز بیدار نشده؟ نوچ نوچ نوچ
چه حیف شد من صبحونه پنکیک درست کردم با خامه و توت فرنگی !
گمونم باید همشو خودم بخورمتا خواست بلند بشه ، دست های ظریفی به آستین لباسش چنگ زدن
_ اوه! پس شازده کوچولو بیدار شده!
صبح بخیر نمیگی به ددی ؟خجالتی کشید و سکوت کرد که مرد دوباره ازش خواست
_بگو دیگه عزیزم ،بزار صدات و بشنوم
دل ددی تنگ شده واسش ها!پسر چشماش با خوشحالی برق زد و به ارومی لب زد
+ صب..صبح ..بخ..بخیل..
لپش و کشید
- بقیش و نمیگی؟
بقیشو چون گرسنه بودی خوردی بانی ؟با خجالت از پشت دستاش که صورتشو پنهان کرده بود به سرعت گفت
+ ددی!تهیونگ که دلش میخواست تمام تن این خرگوشی رو گاز بگیره لب زد
_ حالا کاملش و بگو بانی+ص..صبح..ب..بخیل ..د..ددی
با دلی که دوباره با شنیدن صداش لرزیده بود
_ ای جانمم
صبح تو هم بخیر لیتل قشنگم !بعد هم توی یه حرکت بسیار سریع پسرو بلند کرد و سمت آشپزخونه برد
کوکی با خنده دستهاش و دور گردنش حلقه کرد
با رسیدن به آشپزخونه پسر و روی پاهاش نشوند و بهش صبحونه داد
کوکی هم که خیلی ذوق کرده بود، مخالفتی نکرد
توی این یه هفته خیلی به ددیش عادت کرده بوددقایقی گذشت که هر دوشون با دیدن نارا تعجب کردن
اون با دهن باز و مسواکی توی دستش ، خشک شده به داداشش نگاه میکرد
کوک از خجالت آب شد و تا خواست بلند شه و بره
مشاور کمر باریک شو گرفت و اجازه دور شدن بهش نداد
_ کجا بانی من؟
صبحونه ات مونده
و آه سلام نارا، لطفا دهنت و بشور
چون ما حین خوردن صبحانه ممکنه بالا بیاریم !
YOU ARE READING
꩜ 𝘈𝘳𝘦 𝘺𝘰𝘶 𝘢 𝘭𝘪𝘵𝘵𝘭𝘦 ꩜
FanfictionVKOOK STORY تو یه لیتل هستی ؟ [ تکمیل شده ] در صورت خواندن این بوک شما در معرض خطر شدید ابتلا به دیابت قرار میگیرید! 🍡 آپ : نا مشخص Genre : Little space , fluff,Bromance, slice of life کیم تهیونگ مشاور و روانشناس با سابقه دبیرستان دالویچ سئول ، و...