نور آفتاب مستقیما با چشمام برخورد میکرد اما حس دستی که دور بدنم کشیده شده بود و رایحه آرامش بخشی که داخل فضا پخش بود و نوازش شدن موهام اصلا اجازه نمیداد که چشمام رو باز کنم با احساس بوسه و زمزمه بمی کنار گوشم چشام رو ناخوداگاه باز کردم
"نمیخوای چشمای قشنگت باز کنی نور سرزمین آلفا"با باز کردن چشمام تونستم چهره مردونه جونگکوک بعد حدود یک ماه دوباره ببینم اما ایندفعه یک چیزی متفاوت بود، چشماش به رنگ طلایی درخشانی در اومده بود که متفاوت تر از رنگ همیشگیش بود ، و من طبق چیزی که تمام این مدت خونده بودم و سعی کردم همه چیز رو راجب این دنیا بدونم مطمئن بودم
که دارم آلفا جونگکوکو ملاقات میکنم نه خودش رو.تو این مدت تونستم خیلی چیزها راجب جونگکوک و ساید گرگش بفهمم دیگه میدونستم باید چجوری رفتار کنم که گرگ آلفا کاملا مطیع من و امگا درونم بشه که البته بخش اعظم این اتفاق به دلیل راهنمایی های جیمین بود..
[جیمین]
*اعتماد گرگ امپراطور رو به خودتون جلب کنید!
گرگ آلفا قوی ترین گرگ سیاه باقی موندس اگر بتونید عشق و اعتمادش رو داشته باشید شک نکنید حاظره همه چی رو براتون
فدا کنه*سعی کردم احساسات واقعیم رو ازش مخفی کنم و از بابت اینکه شک نمیکنه هم خیالم کاملا راحت بود
من سالهای درازی رو برای رسانه ها و منفعتم مدیا پلی های گوناگونی بازی کردم که حتی یک نفر هم شک نکرد پس این کار برای من اصلا کار سختی نیست..به آرومی و حرکاتی که سعی میکردم با ناز همراه باشه از جام بلند شدم هرچند این مدل رفتار کردن اول از همه خودم رو آزرده میکرد اما چاره ای نداشتم باید برای دیدن روز نابودی فرد روبه روم دووم میآوردم!
چهرم رو سوالی کردم وبا آرامش زمزمه کردم
_من دارم با آلفام رو ملاقات میکنم؟
لبخند آروم و در عین حال جذابی زد و دستم گرفت و دوباره من رو در آغوش کشید لاله گوشم رو بوسید و آروم لب زد"درسته لونای قلبم بالاخره بعد مدت ها انتظار تونستم تورو ببینم و با تلاش ها و درگیری های زیادی بالاخره اولین دیدارمون بعد ۲۸ روز و ۵ ساعت تونستم از جونگکوک بدست بیارم"
لبخندی زدم این ساید گرگ جونگکوک خیلی با خودش و تعریف هایی که ازش داخل کتاب ها خونده بودم فرق میکرد با دیدن لبخند من صدای تحسین برانگیزش رو شنیدم
"خیلی زیبا میخندی قلب من همیشه برای آلفا بخند تا آلفا بتونه با دیدن لبخندت خودش رو آروم کنه هوم؟با شیطنت جواب دادم
_اینطوری که معلومه اونوقت آلفا باید همش با جونگکوکی دعوا کنه تا بزار بیاد بیرون و لبخند من رو ببینه.
YOU ARE READING
𝑾𝒊𝒍𝒅 𝑸𝒖𝒆𝒆𝒏 || 𝑲𝑽
Fanfictionامپراطور جئون جونگکوک به لونا خودش کیم تهیونگ علاقه ای نداره لونا که دیگه نمیتونه این شرایط رو تحمل کنه تصمیم میگیره بدنش برای همیشه ترک کنه چی میشه اگر همزادش در دنیا دیگه کیم تهیونگ رییس قوی و قدرتمند کمپانی VBLوقتی از خواب پامیشه قیافه خودش رو تو...