●فلش بک نیم ساعت قبل ●
تهیونگ؛
چادر ها برپا شده بود، من خودم انتخاب کردم که در دور ترین چادر به مرکز یعنی چادر جونگکوک باشم ..
و چون امگای مخصوص به حساب می اومدم چادری کوچک ولی شخصی داشتم ، حالا فقط باید سعی میکرد لباس رزمی تنم کنم و خودم رو قاطی سرباز ها بکنم..
فقط این میون دردهام امونم رو بریده بود که سعی میکردم بهشون بی اهمیت باشم !
به سمت کیسه گلدوزی شده ای که سویونگ برام آماده کرده بود رفتم و بازش کردم ، که با دیدن محتویات داخلش لبخند عمیقی رو لبم شکل گرفت
کلی روغن گیاهی و پودر دمنوش موردعلاقمو برام گذاشته بود و این میتونست کمی باعث خوشحالی من بشه
تصمیم گرفتم از داخل کیسه بزرگ تر لباسی بردارم و لباسم رو عوض کنم چون بنظرم این لباس دیگه خاک سفر گرفته بود .
با ورداشتن لباس سفید طوسی بلندی نیشخند غمگینی زدم، چقدر دلم برای کت و شلوارام یا اصن ساعت و ادکلنم تنگ شده بود ..
اینا از من جدا نشدنی بودن! اصلا کی فکرش میکرد یه روز اتفاقی بی افته که من کیم تهیونگ مافیا مد ، باردار بشم!!!
با فکر کردن بهش لبخند تلخی زدم و به فکر فرو رفتم، یعنی باید این بچه رو مثل پدرش میکشتم؟!
اصلا میتونستم ! اخه، آخه اون که گناهی نداره اون خیلی کوچولوعه، یعنی ، یعنی ، بنظرم خیلی کوچیکه و جای خاصی ام تو بدن من نمیگیره که اصن بخواد اذیتم کنه اصن اندازه یه فندق خیلی کوچیکه ...
حتی وقتی به دنیا بیادم اصن واسه خودش اقامتگاه جدا داره یعنی خیلی تو دست و پا من..
نتونستم زیاد تو افکارم بمونم چون با صدایی که از پشت سرم اومد یِکه برگشتم که باعث شد اخم هام توهم بره
فرمانده ای که مسئول نگهداری امگاها بود اومده بود داخل
از اول بهش حس زیاد خوبی نداشتم زیاد به پر و پام میپیچید ، ولی من سعی میکردم بهش توجه ای نکن..
ولی الان که وارد چادر شخصی امگای امپراطور شده بود میتونستم بفهمم شاید اتفاق خوبی برام تو راه نیست..
ولی سعی کردم مثل همیشه خودم رو نبازم و خونسرد رفتار کنم از اونجایی که گفته بودم لال هستم فقط با اشاره پرسیدم کارش چیه؟!
که لبخند رو عصابی زد و با صدای زمختش گفت
"چیزی نیست امگا، فقط میخواستم ببینم چیزی احتیاج نداری"
کلافه نگاهش کردم و با اشاره بهش گفتم که چیزی نیاز دارم
ولی به جای اینکه خارج بشه لبخندی زد و نزدیک تر اومد
YOU ARE READING
𝑾𝒊𝒍𝒅 𝑸𝒖𝒆𝒆𝒏 || 𝑲𝑽
Fanfictionامپراطور جئون جونگکوک به لونا خودش کیم تهیونگ علاقه ای نداره لونا که دیگه نمیتونه این شرایط رو تحمل کنه تصمیم میگیره بدنش برای همیشه ترک کنه چی میشه اگر همزادش در دنیا دیگه کیم تهیونگ رییس قوی و قدرتمند کمپانی VBLوقتی از خواب پامیشه قیافه خودش رو تو...