[شش سال پیش خانه وزیر اعظم کیم ووجانگ]
"پدر من دلم میخواد لونا بشم لطفا لطفا کمکم کنید پدر ، من من نمیتونم بدون ولیعهدم زنده بمونم لطفا پدر این کار رو در حق فرزندتون بکنید"
وزیر کیم با عصبانیت به پسر خیره سر و یک دنده روبه روش نگاهی انداخت و غرید
"چرا انقدر اصرار داری بهت گفتم نه!
من دلم نمیخواد تو رو لونا این سرزمین ببینم این مسئولیت سنگینیه و تو مناسب این جایگاه و ولیعهد نیستی از اون گذشته این جایگاه قرار به جیمین برسه پس تمومش کن پسر"تهیونگ با صدایی که حالا بغض داخلش کاملا مشخص بود گفت
"یع یعنی شما ن نمیخواید خواسته تنها پسرتون رو برآورده کنید پدر"
پدرش درحالی که اخم غلیظی روی صورتش داشت با تاکید گفت
"درسته من تو این زمینه هیچ کاری برات انجام نمیدم پس بهتره هرچه زودتر این حرف هارو تموم کنی"
وقتی که دید خواهش هاش روی پدرش تاثیری نداره با عصبانیت از جاش بلند شد
"بسیار خب پدر کمکم نکنید خودم انجامش میدم.."
بدون اینکه منتظر صحبتی از جانب پدرش باشه اقامتگاه رو ترک کرد
با صدایی که حالا از عصبانیت ولوم بلند تری به خودش گرفته بود غرید
"سویونگ بیا اینجا"
سویونگ با قامت ریزه میزه سریع پیداش شد و تعظیمی کرد
"بله امگا جوان چه کاری میتونم انجام بدم؟"
"برو برام دمنوش گل کوهی رو آماده کن و با چای مخلوط کن و بیار سریع "
با شک و تردید زمزمه کرد
"اون اون رو میخواید چیکار اون برای جلو انداختن هیته ارباب"
اخمی کرد و با صدای بلند جواب داد
"فقط کاری رو که گفتم انجام بده وقتی جیمین اومد همراه چای برای پذیرایی بیارش زود باش"
بعد منتظر پاسخی از طرف سویونگ نموند و سریع از محوطه داخلی خارج شد
...
درحالی که طول و عرض حیات بزرگ عمارت پدریش رو طی میکرد منتظر ورود جیمین بود که با دیدن قامت ظریفش که از ورودی عمارت داخل میشدبا لبخند قشنگش به استقبال پسر عموش رفت و سریع به آغوش کشیدش
"جیمینااا بالاخره اومدی"
جیمین لبخند خسته ای زد
"میدونی که چقدر این مدت با پدر مشکل پیدا کردم پس درکم کن "
YOU ARE READING
𝑾𝒊𝒍𝒅 𝑸𝒖𝒆𝒆𝒏 || 𝑲𝑽
Fanfictionامپراطور جئون جونگکوک به لونا خودش کیم تهیونگ علاقه ای نداره لونا که دیگه نمیتونه این شرایط رو تحمل کنه تصمیم میگیره بدنش برای همیشه ترک کنه چی میشه اگر همزادش در دنیا دیگه کیم تهیونگ رییس قوی و قدرتمند کمپانی VBLوقتی از خواب پامیشه قیافه خودش رو تو...