𝗣𝗮𝗿𝘁𝟮𝟰

3.2K 488 80
                                    

همه چی در یک لحظه اتفاق افتاد گلوی من رو گرفته  و محکم به تخت پادشاهی طلاییش کوبید و فشار داد

درحالی که میغرید و چشم هاش بین رنگ های مشکی و طلایی تو رفت رفت آمد بود شروع کرد به حرف زدن درست نزدیک گوشم

"خوب گوشاتو وا کن، اگر ببینم ،بشنوم ، بهم خبر برسه یا حتی حس کنم،! بدن پاک همسر منو
ناپاک کردی یا اجازه دادی کسی حتی دست های ظریفشو بگیره جلوی چشم هات هرکی یا هرچیزیو که برات عزیزه آتیش بزنم"

با تعجب نگاش کردم که نیشخند همیشگی شو زد

"چیه فکر کردی من به جسم و روح عزیزترینم صدمه میزنم؟! نه فقط تورو تو دستام له میکنم"

با شنیدن این حرفش احساس لرزش چیزی رو در درونم حس کردم که همراه اون حرصی وجودم رو گرفت پس متقابلا غریدم

"عزیزترین ها! مطمئنید سرورم ولی دفترخاطرات اون بیچاره که پر از شرح اتفاقات بد بود هر صفحش از اشک هاش خیس بود..
شما عادت دارین به عزیزترینتون تجاوز کنید؟؟"

با شنیدن حرفم دیگه چشم هاش بین طلایی و مشکی رفت و آمد نکرد و کاملا طلایی شد

و تا به‌خودم اومدم صورت به طرفی پرتاب شده بود و باریکه خونی روی تخت سلطنتی پرتاب شد  سوزش صورت و سوت گوشم گواه اتفاق افتاده بود

سرمو گرفتم بالا و بهش نگاه کردم که با دیدن دهن و دماغ خونی من و حتما صورتی که داره به قرمزی و کبودی میزنه چشم هاش گشاد شدو خواست سمتم بیاد

درحالی که تنها چند قدم ازم فاصله داشت که پشیمون شد و عقب گرد کردو با سرعت به سمت در خروجی رفت

با لرزش دستی به صورتم کشیدم که خیسی خون رو روی دستم حس کردم
درحالی اشک هام دستم رو خیس میکرد از درون غریدم

"I kill you  m****f"

13روز بعد اقامتگاه لونا •

درحالی که طول و عرض اتاق رو طی میکردم منتظر بودم سویونگ بیاد و نتیجه کاری و که بهش سپردم بهم اعلام کنه

زیاد طول نکشید که سویونگ سراسیمه ولی محتاط داخل اومد ، رو کردم بهش و با دلهره پرسیدم

"چیشد کسی رو پیدا کردی ؟؟!"

با احترام جوابم رو داد
"بله لونای من کسی رو پیدا کردم که تایم هیت شدنش تا دوروز آینده باشه "

سری از روی رضایت تکون که سویونگ من رو مخاطب حرفهاش قرار داد
"لونا چرا خواستید که همچین کسی رو.."

حرفش رو قطع کردم رفتم نزدیکش و دستهاش رو گرفتم و فشار دادم و گفتم

"گوش بده بهم سویونگ !تو این مدتی که اینجا بودم تو تنها کسی بودی که واقعا معتمدم بودی ، با دروغ فریبم ندادی و بهم خیانت نکردی و من ازت ممنونم و این آخرین کاریه که به عنوان لونا و یک دوست ازت میخوام "

||𝐖𝐢𝐥𝐝 𝐐𝐮𝐞𝐞𝐧||Where stories live. Discover now