𝗣𝗮𝗿𝘁𝟭

8.1K 866 70
                                    

عالیجناب سرور دو عالم انتخاب شده الهه ماه
اژدها سرخ هفت دوران جئون جونگکوک سوم وارد می‌شوند ..

با ورود قامت ورزیده و هیبت بزرگ امپراطور جئون جونگکوک که هنوز تنها ۲ سال بیشتر نبود که به امپراطوری رسیده بود اما مثل خورشیدی درخشان ظهور کرده بود همه ی وزیر ها سر تعظیم به امپراطور خود فرو آوردند

فرمانروا در جایگاه خود قرار گرفت و رو به خدمتگزاران با صدایی رسا گفت
+خب می‌شنوم چرا درخواست این جلسه داشتید

وزیر اعظم زیرک و وفادار امپراطوری
کیم ووجانگ پدر ملکه کیم تهیونگ لب به سخن باز کرد:
_سرورم جسارت این بنده حقیر پذیرا باشید اما‌ لونا

با فریاد امپراطور همگی دهانشان بسته شد
+مگه من به شما نگفتم تا وقتی که خودم نگفتم جلوی من از لونا حرفی زده نشه ایشون همچنان به خاطر خطایی که کردند باید در حبس خانگی باشند

وزیر اعظم:
_اما عالیجناب از دست رفتن بچه تقصیر ایشون نبود خود شما هم مطمئنم به این قضیه واقف هستید ایشون

وزیر پارک جینگ ایل اجازه صحبت به پدر لونا نداد و گفت:
_چطور میگید تقصیر ایشون نبوده لونا در قبل ازدواج جوانی سرکش و آزاد بوده همه ما میدونیم که ایشون ازدواج مثل بندی میدونستن و طبیعتا دلشون نمی‌خواسته با بچه و مادر ولیعهد شدن شانس رهایی از دست بدن

وزیر دارایی:
_شما دیگ دارید زیاده روی میکنید لونا بعد رسیدن به جایگاه الانشون همونطور که انتظار می‌رفت کامل خودشون وقف عالیجناب کردن چطور میتونید

با فریاد فرمانروا همگی مهر سکوت به دهانشان زدند
+دیگ کافیهههه هیچکس حق نداره با گستاخی راجب لونا صحبت کنه وزیر پارک با شما هستم لونا هنوز جوان هستند و فرصت به دنیا اومدن ولیعهد بسیار زیاده من به خاطر این ایشون مجازات کردم چون به عنوان مادر سرزمین کوتاهی کردند از این به بعد هر گونه صحبت طعنه آمیزی راجب ایشون جزایی جز مرگ نداره فهمیدید

همگی از ترس سر تعظیم فرود آوردند و یکصدا گفتند
*بله عالیجناب*
امپراطور خواست صحبت کنه که ملازم سرا سیمه وارد شد و زانو زد

*عالیجناب سرور من منو بابت گستاخی ببخشید که بی اجازه وارد شدم اما لونا در دریاچه افتادن و
امپراطور اجازه صحبت نداد و سراسیمه از تالار بزرگ بیرون زد
با سرعتی که هیچکس توان رسیدن به ایشون نداشت به دریاچه رسیدن و تن بی جان ملکه که بالای دریاچه افتاده بود در آغوش کشیدن

جونگکوک: تهیونگ ...

[دو روز قبل عمارت لونا]

لونا سویونگ هستم میتونم بیام داخل
لونا با صدایی که ناز ناخواسته ای در اون هویدا بود گفت:
_بیا داخل سویونگا

ندیمه داخل شد و رو به لونا آروم و ضعیف شده گفت
+لونا من کسی رو که خواستید پیدا کردم میتونم مخفیانه به عنوان ندیمه به اینجا بیارم تا با ایشون صحبت کنید اما مطمئنید که اینو میخواید ؟!
لونا آروم سری تکون داد
_درسته این چیزی که من میخوام

ازدواج من و عالیجناب از اول از روی عشق نبود ایشون همش جلو دیگران تظاهر به عشق و علاقه و احترام به من می‌کردند بعد این اتفاق هم همه چی تلخ تر شده اما حالا میدونم میخوام چیکار کنم چیزی که تمام مدت دنبالش بودم پیدا کردم
ندیمه به چشمانی که حالا از کنجکاوی بزرگتر شده بود زمزمه کرد

+ اما لونا شما با اون طبیب نجوم چیکار دارید؟؟
لونا اخمی کرد
_فقط تا نیمه شب فردا بیارش اینجا سوال دیگه ای هم نپرس..

[نیمه های شب قصر جنوبی ]
طبیب نجوم ترسیده زانو زده جلو لونا سعی در انصراف داشت که لونا با صدای بلند گفت

_بهت گفتم میخوام این بدن رو ترک کنم اما نمیخوام با خودکشی نام خاندانم لکه دار بشه مطمئنم تو میتونی انجامش بدی نمیخوام با تو تلخی کنم پس کاری که میخوام بکن مطمئنم میدونی از چی حرف میزنم

*اما لونا اگر من بدنتون رو با همزادتون به کمک آسمان در دنیا دیگر عوض کنم شما هرگز نمی‌تونید برگردید روح شما به دنیا مردگان سفر خواهد کرد و شما

لونا با عصبانیت صداش رو بالاتر برد
_کافیه من همه اینهارو میدونم من با علم کامل میخوام به این کار دست بزنم، و تو کاری که میگم انجام بده با پولی ام که بهت میدم از سرزمین ما برو مطمئن میشم که این پول خودت و هفت نسلت رو نگه دار باشه

زن که دید دیگه چاره ای نداره سر پایین انداخت و زمزمه کرد
*لونا من تابع دستورات شما هستم حالا که نمیتونم شمارو‌ منصرف کنم ازتون اطاعت میکنم من به کمک آسمان و ستارگان این کار رو انجام میدم ولی لطفا دو روز دیگ هنگامی که خورشید از آسمان سرزمین رفت و غروب کرد و ماه در آسمان پدیدار شد خودتون رو در دریاچه سیاه قصر بی اندازید...

***********

||𝐖𝐢𝐥𝐝 𝐐𝐮𝐞𝐞𝐧||Where stories live. Discover now