𝗣𝗮𝗿𝘁𝟭𝟳

4.5K 587 114
                                    

بوسه خیسی روی پیشونیم زد و ازم فاصله گرفت تمام مدتی که جونگکوک درحال آماده شدن و پوشیدن ردا سنگین طلاکوب شدش بود من خودم رو پشت پرده حریر سفید به خواب زده بودم

متوجه میشدم که هیچکس جرئت نزدیک شدن یا حتی نگاه کردن به سمتی که من خواب بودم رو در حضور جونگکوک نداره و این باعث نیشخندی روی لبم میشد

منتظر بودم بره تا نقشه ای که دارم رو عملی کنم
دقایق زیادی نگذشت که پیشکار مخصوص خروج امپراطور اعلام کرد و من تنها شدم

سریع از جام بلند شدم و نشستم پرده هارو کنار زدم و به سمت میز بزرگ وسط عمارت رفتم و سویونگو صدا زدم

_سویونگ بیا داخل

زیاد طول نکشید که سویونگ مضطرب و نگران داخل اومد و احترامی گذاشت

_آوردیش ؟؟
با صدایی که لرزش مشهودی داشت سری تکون داد و شروع کرد به صحبت کردن

+ب بله لونا گیاه گیاه و دفتر خاطراتتون رو آوردم

نیشخندی از روی رضایت زدم و دفتر رو از دستش گرفتم
از سویونگ شنیده بودم که لونا قبلی علاقه داشته هر شب قبل خوابیدن تمام اتفاقات اون روز رو
یادداشت میکنه و این یک شانس و هدیه بزرگ برای منه
اینطوری میتونستم به راحتی به خاطرات اون مرد دسترسی پیدا کنم و راحت تر جونگکوک و بقیه رو فریب بدم

با خوردن این گیاه هم دیگه گرگی وجود نداره که بتونه جونگکوک متوجه خودش کنه

فقط کافی بود تظاهر کنم که کیم تهیونگ واقعی هستم اونوقت میتونم کسی که نیاز دارم رو برای اهدافم پیدا کنم یعنی کسی که میدونم از جونگکوک بیشترین نفرت رو داره
[معشوقه قدرتمند لونا سابق فرمانده لشگر کشور جنوب کیم یوجین]

تا نابودیت خیلی نمونده جئون...
.....

امپراطور درحالی که با قدرت بر روی تخت پادشاهی نشست بود و وزیران و خدمتگزار دور تا دور سالن بزرگ رو احاطه کرده بودن

همگی منتظر ورود فرمانده بزرگ لشگر بودن حتی در کوچه و بازار شهر هم پایکوبی های عظیمی برپا بود چرا که فرمانده محبوب و مردمی از جنگی سخت با سربلندی برگشته بود

با صدای رسا پیشکار اعظم ورود فرمانده خوش نام ، اعلام شد

"فرمانده لشگر کشور جنوب خدمتگزار اعظم گرگ سیاه فرمانده کیم یوجین اجازه ورود میخوان"

امپراطور با تکون دادن سر اجازه ورود رو صادر کرد

طولی نکشید که قامت بلند و کشیده فرمانده نمایان شد همونطور که گام هاش رو به سمت امپراطور بر می‌داشت با رسیدن به ایشون

||𝐖𝐢𝐥𝐝 𝐐𝐮𝐞𝐞𝐧||Where stories live. Discover now