p 1

275 24 7
                                    

-آقای جئون از این طرف لطفا
-بله ممنونم

وارد سالن اصلی شرکت شدم .
نگاهی به دور و اطراف انداختم شرکت بزرگی بود با تم خاکستری و سفید

منشی به در اتاق اشاره کرد که وارد بشم.
تقه ای زدم و با کسب اجازه درو باز کردم.
در اولین برخورد مردی با پوستی سفید و چشمای خطی دیدم .
نگاه سرد و جدیش توجهمو معطوف خودش کرد.

-بفرمایید آقای جئون . من مین هستم ... مین یونگی... در غیاب جناب کیم بنده مسئول رسیدگی به امور شرکت و البته کارکنان هستم

+بله خوشبختم جناب مین . من در خدمتم

-از قرار معلوم باتوجه به معرفی شما از طرف دوستان ، شما قراره برای سِمَتِ بادیگارد و البته دستیار شخصی جناب کیم وارد عمارت اصلی بشید و خب صد در صد تا الان با همه چی آشنا شدید . چون سپرده بودم که معرفی و کلیات کار بهتون آموزش داده بشه.

سری تکون دادم و اقای مین ادامه داد ...

-شرایط کاریتون هم به این شکله که کلا تو عمارت اصلی و اتاق کناریِ جناب کیم اقامت دارید و باتوجه به اینکه گفتید مجرد هستید و رابطه ی عاطفی با کسی ندارید این مدل کار براتون راحتتره . ساعت کاریتون از ۷صبح با بیدار شدن جناب کیم شروع و تا ۸شب که ایشون وارد اتاق خوابشون بشن ادامه داره ... ترجیحااا همه جا تاکید میکنم همه جا همراهشون هستید مگر اینکه خودشون بگن نه! که در اون شرایط هم باید دورادور حواستون بهشون باشه
توی مدت اشتغالتون کم و بیش در جریان مسائل کاری ایشون قرار میگیرید و باید حتما یه قرارداد حفظ اسرار باهم ببندیم . سوالی هست؟

+خیر جامع و کامل ... ممنونم . کی باید برم عمارت؟

-با منشی هماهنگ میکنم برای عصر امروز تشریف میبرید

با تشکری از اتاق خارج شدم. منشی ازم خواست برم و وسایلامو جمع کنم تا ساعت ۶که راننده بیاد دنبالم

از ۱۸ سالگی وارد باشگاه بوکس زیر زمینی شدم . مسابقات و شرط بندی ها ازم یه هیولا ساخته بود که گاها منجر به پیشنهاد های خاص کاری میشد .
از بادیگارد  و حفاظت تااااا اموزش بوکس و .....

چند سالی بود که فقط اموزش میدادم تا وقتی که هیونگم بهم پیشنهاد کار با کیم تهیونگ رو داد

جین هیونگ از دوستای کیم بود و گویا توی یکی از مسابقات منو دیده بود و از جین خواسته بود که برم برای حفاظت و البته یجورایی منشی شخصی شدن!

اولش مخالفت کردم ولی با توجه به درآمد فضاییش یکم نظرم عوض شد.
از طرفی زندگی توی اون عمارت و شرایطی که میگفتن عملا رویایی بود که میخواستم هرچند کم ولی تجربه اش کنم.

وسایلامو توی چمدون چپوندم و نگاهی به اتاقم انداختم
اتاقی که کلا یه تخت داخلش بود و یه میز ...

BODYGUARD / VKOOKWhere stories live. Discover now