p 10

435 38 1
                                    

Jimin:

با دیدن شماره ناشناسی که بهم زنگ میزد متعحب گوشی رو جواب دادم...

_هوووم
+ااام جیمین شی من یونگی ام
-خب؟
+شناختید
-اوهوم معلومه خب هرشب باری ... مگه میشه نشناسمت
+میگم میشه همو ببینیم
-هتل یا بار؟
+عام نه چیزه!
-مگه نمیخوای باهم سکس کنیم ؟
+شت ! نه
-نگو خجالت کشیدی
+نه خب اره .. نه من
-بیخیال بیا خونه ی من ... ادرسو میفرستم

منتظرش بودم ...
میدونستم نمیتونه بیشتر از این طاقت بیاره و قطعا امروزفردا یا از خودم یا از جانگکوک شمارمو میگیره

بعد از فرستادن ادرس پریدم توی حموم و دوش حسابی گرفتم تمام بدنمو با شامپویی با اسانس هلو شستم ...

یه تیشرت و شلوار ست سفید تنم کردم که هارمونی خوبی با موهای بلوندم داشت ...

در حال قهوه درست کردن بودم که زنگ خونه به صدادراومد...

- یونگی خوش اومدی بیا تو
+ممنون چه خونه ی قشنگی
-مرسی خیلی کم خونه ام اما همیشه حس خوبی بهم میده
+ااام اینو برای تو خریدم

توی دستش کیسه ی بزرگی از سوجو و تنقلات بود ...

از این کارش خوشم اومد که میخواست با ابن کار لحظات طولانی تری رو باهام بگذرونه ‌...
برخلاف بقیه ی سکسام که نهایتا یک ساعت بود ...

حقیقتش اینه که از زمانی که پای یونگی به بار باز شده بود من با کس دیگه ای لاس نزده بودم و به طبع کار به سکس نکشیده بود و این خییییلی از من بعید بود ...

با دو تا قهوه اومدم کنارش روی مبل نشستم بوی تلخ عطرش حس میشد

پاهامو روی هم انداختم و برگشتم سمتش

-خب یونگی ... چیشد که اینجایی
+راستش من ... من یه مدته هی میرم و میام 
-اوهوم هر شب ...

تک خندی زد و موهای روی پیشونیشو عقب داد

+آره و دوس داشتم یکم بیشتر باهم وقت بگذرونیم
-اوکی
+نظرت چیه بریم یه فیلمی ببینیم ؟
-بعد فیلم سکس کنیم؟
+نه من نمیخوام باهات سکس کنم
-چییییی
+نه یعنی میخوام ولی الان نه میخوام همدیگرو بشناسیم  بعد اگر حسی ایجاد شد اینکارو کنیم ...
-مگه نمیشناسیم ! من جیمینم ۲۵سالمه تو بار کار میکنم
+منظور شناخت احساسات و عقاید و این چیزاس
-میدونم یونگی اما واسه وان‌نایت زیادیه
+دقیقا داستان همینه نمیخوام وان نایت باشه
-بیخیال دنبال آدم اشتباهی اومدی
+فرصت بدیم بهمدیگه؟

شانه ای بالا انداختم و اومد نزدیکم دستشو دورم انداخت و در سکوت فیلمی انتخاب کرد ...

مشغول دیدن فیلم بودیم که بلند شد سوجو و تنقلات اورد و مجدد بغلم کرد ...

عجیب بود تحریک نشده بودم و فقط در آرامش بی نظیری توی آغوشش فیلم میدیدیم ...
صحنه اخر فیلم بوسه ی کاپل فیلم بود که با سختی زیادی بهم رسیده بودن ...
در کسر از ثانیه بوسه ی یونگی رو روی موهام احساس کردم ... با احساس و محکم ...

BODYGUARD / VKOOKWo Geschichten leben. Entdecke jetzt