p 4

112 18 1
                                    

فردا صبح جلسه مورنینگ با سر و صدای زیادی در جریان بود

-کانتیتر های جدید باید تو بندر ۲ تخلیه بشن آدمای من فقط اونجا میتونن مامورارو خفه کنن.
-نمیشه جانگ هربار اونجا تخلیه کردیم یه ماجرایی رخ داده
-الانم هه این منتظره ما اشتباه کنیم که بره پیش کیم بزرگ

تمام مدت پشت سر تهیونگ ایستاده بودم و در سکوت به حرفاشون گوش میدادم .

اشاره کرد خم بشم و در گوشم با صدای بمش لب زد

-برو به یونگی بگو اسناد ژاپنو بیاره

برخورد نفس های گرمش روی لاله ی گوش و گردنم باعث شد در کسر از ثانیه حس سنگینی کنم !
نگاهم بهش گره خورد و با سختی راه اتاقارو در پیش گرفتم !
بنظرم محیط عمارت گرم و خفه شده بود ...


بالاخره جلسه بعد از ۲-۳ساعت تمون شد

-میریم اتاقم استراحت کنم

چشمی گفتن و همراهیش کردم. حتی از پشت سر هم جذاب بود .
شونه های پهن و کمر باریک ...
تناقض زیبایی رو ازش ساخته بود .

قبل از ورود به اتاقش گفت
-مهمونم میاد جئون لطفا تا وقتی بره اینجا نیا

خجالت زده از کار دیشبم چشمی گفتم و دور شدم. کنار خانم هان نشسته بودم که همون پسره اومد .
راه رفتنش با ناز و ادا بود و در عین حال لباس پاره پوره ای پوشیده بود با شلوار زاپداری که زیرش فیش‌نت براقش مشخص بود .

چندشناک چهرمو جمع کردم و به محض تلاقی نگاهم با خانم هان زدم زیر خنده

-این چرا اینجوریه؟
-واس همین گفتم چندشه! دوست پسر قبلیشون خیلی موقر و آقا بودن جدیدا این پسره ول کن ارباب نیست میره و میاد عین چسب بهش چسبیده!
-خود رییس انتخابش کرد؟
-نه مادر ... یه مهمونی اینجا برگزار شد این پسره اونجا پیداش شد شب موند و هی ارباب رو مالوند و هی چیز میز بهش گفت تا اخر کشوندش اتاق خواب و از اون موقع هم هرکار میکنیم نمیره!
-عجیبه!
-چی بگم والا مادر . جوونا عجیب شدن . خودتونو نبین . بهتر از تو نباشه پارتنر قبلی ارباب مثل خودت بود خوش قد و بالا - محجوب - خوش رفتار اما خب انگار یجا ترسید از کارشون و اربابو ول کرد !

پر نازکی از نارنگی توی دهنم گذاشتم و در سکوت به حرفای خانم هان فکر کردم .
خواستم برم اتاقم که دیدم درب اتاق رییس نیمه بازه
صدای آب خبر از حمام میداد اما چرا در باز بود
که یهو دیدم پسر کوچولو با یه پیراهن تک از یکی از اتاقای ته سالن مضطرب بیرون زد .
تا منو دید دستشو برد پشت سرش و گوشیشو قایم کرد اخمی کردم

-اونجا چیکار میکردی؟
-به تو چه فضول
-ببینم چی دستته
-گمشو اونور بابا حمالا هم آدم شدن واس من!

نمیخواستم بدون مدرک باهاش درگیر بشم که جلوی رییس ضایعم کنه!
از خانم هان پرسیدم اونجا اتاق چیه؟

BODYGUARD / VKOOKWhere stories live. Discover now