حدودا ۵ روز از اون شب گذشته بود ...
تهیونگ کلافه بود و عملا حس میکرد جانگکوک اینجوری اونو از خودش دور کرده ولی از اصل ماجرا خبری نداشت ...
تمام این ۵روز جانگکوک با جیمین تماس میگرفت و حرف میزد تا بتونه تصمیم درستی بگیره ....
اون شب بالاخره با خودش کنار اومد ...
میخواست بره پیشش و این غم هجرانو تموم کنه ... حالا که تهیونگ انقدر عوض شده چرا فرصتی به عشقشون نده !صدای زنگ درب ارامش خانه ی تهیونگ رو در هم شکست ... خانم هان نبود و مجبور بود خودش درو باز کنه ...
از آیفون چهره ی جانگکوک رو که دید شوکه گوشی رو برداشت...
قفل رو زد و بدو بدو وارد حیاط شد-جانگکوکااااا
+تهیونگ...نگاه مرددش رو که دید لبخند کمرنگی زد ...
تهیونگ با اشتیاق به سمت جانگکوک قدم برداشت و با شدت بغلش کرد ...
تنگ در آغوشش فشرد و جای جایِ گردنشو استشمام میکرد ...
انگار تنگی نفس داشت و گردن جانگکوک منبع اکسیژن بود ...
بعد از دقایق طولانی فاصله ی کمی گرفت ...
دستاش دور کمر جانگکوک بود و روبروی صورتش لب زد ...-جانگکوکا دق کردم از نبودت ...
+تهیونگ ... من ....
-جانِ تهیونگ قلبِ من ...
+من دلم شکست ...
-عاح خدا ... من بد کردم بهت ... ببخشید ... منو ببخش ...
+بخشیدم ...با شنیدن این حرف اشک های تهیونگ جاری شد و بوسه ای عمیق روی پیشونی جانگکوک کاشت ...
+گریه نکن ...
-بیا بریم داخل ... خانم هان نیست رفته پیش خواهرشدستمو محکم گرفته بود و دنبال خودش میکشید ...
لبخندی به کاراش زدم و وارد خونه شدم ...خونه ای که برخلاف خونه ی قبلیش بود ...
دوبلکس بود و طبقه پایین سالن و اشپزخونه و دوتا اتاق داشت و طبقه بالا هم ۳تا اتاق و سرویس بهداشتی بود ...
ولی با این تفاوت که بجای تم سیاه و قهوه ای سوخته ی عمارت قبلی اینجا تم قهوه ای کمرنگ و سفید با کلی گل و گیاه داشت که حس سرزندگی و شادی میداد ...نگاهی به کل خونه انداختم
-هر چیو بخوای عوض میکنم برات ... هرجور تو بخوای میچینیمش ...
+همینجور قشنگه حداقل مشکی نیست
-درسته از مشکی منتفرم دیگه ...لبخندی به حرف ها و هیجان زیادش زدم ...
چشماش برق میزد و تند تند داشت توی آشپزخونه میچرخید تا نوشیدنی آماده کنه ...
در سکوت روی مبل نشستم ...
نگاهش کردم و سعی کردم از این حالتاش لذت ببرم ...
مثل بچه هایی بود که اولین باره با پارتنرشون تنها میشن و پر از هیجان و اشتیاقن !بلاخره با دوتا لیموناد اومد پیشم و با دستای لرزونش لیوان پر از مایع خنک رو بهم داد ...
YOU ARE READING
BODYGUARD / VKOOK
Romance▪︎تکمیل شده ▪︎ نگاهِ جانگکوک ، نگاهِ یه خائن نبود! نگاه جانگکوک پر از عشق بود و محاله کسی بتونه انقدر واقعی نقش بازی کنه .... اسم فیکشن: بادیگارد کاپل : تهکوک / یونمین و ....... ژانر: رومنس/مافیا/اسمات