p 23

270 22 4
                                    

-جانگکوکی.... دوست دارم ♡
سرمو روی سینه اش گذاشتم
+منم دوست دارم تهیونگ ♡

دقایقی توی آغوش امن همدیگه به ایفل خیره بودیم ...

-راستی ... حلقه ی منم میندازی برام ...؟
+ااااممم .... با من ازدواج میکنی کیم تهیونگ؟
-با کمال میل ...

از جعبه ی مخملی ست حلقه رو دراوردم و با نگاه عاشقانه دست چپشو به دست گرفتم و براش انداختم ...

به تقلید از خودش روی حلقه رو بوسیدم و در حقیقت  با لبام مُهرش کردم ...

دست توی دست هم آهسته توی پیاده رو قدم میزدیم ... حس آزادی مطلق داشتیم ... دیگه نگاهی نبود که آزارمون بده ... پچ پچی نبود که به گوشمون برسه ... تا هتل باهم حرف زدیم و مست وجود همدیگه به اتاقمون رسیدیم ...

قطعا بعد از پیشنهاد ازدواج شب پرحرارت و خاطره انگیزی رو باهم داشتن و خاطره خوبی رو روی تخت و اتاقای اون هتل به جا گذاشتن ...

بعد از دوش مختصری که گرفتم از حموم خارج شدم و صرفا به پوشیدن باکسر بسنده کردم ...

موهامو با حوله کمی خشک کردم و بسمت آغوش تهیونگ خزیدم ...

-اوووووم ته خیلی خوشبویی
+عزیزم تو خوشبوتری که ... ما گاهی یه شامپو استفاده میکنیم اما بوی موها و تن تو با من خیلی فرق داره تو خوردنی تری!
-نه بنظرم بوی تن تو سکسی تره !
+از دست تو ... راستی کوک هر وقت شرایطش اوکی بود بگو که بریم پیش خانوادت
-اااااممم من .... نمیدونم .... بمونه سرفرصت ....
+مشکلی هست بیبی؟
-مشکل که نه اما خب ... اونا خیلی درباره گی بودنم نمیدونن مامانم یه چیزایی میدونه اما بابام خیلی هموفوبیکه! منتفره !
+هیچ چیزی تو دنیا نیست که نشه حلش کرد ... بجز مرگ ... حلش میکنیم باهم ....نگران نباش اصلا ...
-اگر هم نگیم بهشون مشکلی رخ نمیده ...من زندگیم جداس خب!
+متوجهم ولی دوس دارم با اطلاع خانواده ها باشه من که کسیو ندارم فقط یونگیه .... حداقل پدر و مادر تو اطلاع داشته باشن ...
+باشه سر فرصت میریم دیدنشون ...
-خب دیگه بیا بغلم بخوابیم ... شبت اروم قلب من♡
+شبت بخیر ددی!

جلسه ی روز بعد تهیونگ با موفقیت به اتمام رسید ... مسئول شعبات انگلیس هوم سفارش تعداد زیادی میز و صندلی کاپلی دونفره داد و قرارداد خوبی بست !

آخر شب با تهیونگ به گردش شهر رفتیم ...
شهری که خاموشی نداشت و زیباییش خیره کننده بود ...


بعد از برگشت به ججو خانم هان در جریان خواستگاری قرار گرفت و مثل یک مادر هر دومون رو توی آغوش فشرد و برامون آرزوی خوشبختی کرد ...

روزهای پیشِ رو با سرعت میگذشت و  تهیونگ به شدت مشغول آماده سازی سفارش ها بود و من هم درگیر اضافه کردن رینگ جدید و کیسه های جدید و تعمیر درب باشگاه و کارهای جزئی برای ترمیم وضعیت اسفناک باشگاه ...

BODYGUARD / VKOOKHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin