اصلا و ابدا توانایی رویارویی با تهیونگ رو نداشت ...
دلشکسته بود و قلبش توانایی بخشش تهیونگ رو نداشت هرچند دلش پر میکشید برای یه لحظه دیدنش اما امان از دل شکستش!
قلبش درد میکرد ، میسوخت ، زخم داشت و حالا حالاها بعید بود که بتونه تهیونگ رو ببخشه ....توی همین افکار بود و سرشو پایین انداخته بود که دونگهی با دختری مشغول شد و با تک خند جانگکوک بدرقه شد ...
تمام مدت تهیونگ توی تاریکی عمیق به جانگکوکیِ غمگینش نگاه میکرد ...
دلش میخواست بره جلو و بغلش کنه ...
التماسش کنه که ببخشتش اما میترسید ....
میترسید دوباره کوک بره و همین ارتباط کوچیک رو هم از دست بده ...
باید اروم اروم و با تفکر پیش میرفت...به محض بلند شدن جانگکوک ترسی به دلش چنگ انداخت که نکنه بره خونه!
اما راهشو کج کرد و وارد راهروی wc شد ...
نفس آسوده ای کشید و منتظر موند سعی کرد جوری وانمود کنه که هنگام اومدن جانگکوک وارد بار بشه و اونجا همدیگرو (البته کاملا تصادفی) ببینن !میخواست جوری پیش بره که اول جانگکوک اونو تشخیص بده و بعد باهم برخورد کنن که آمادگی لازم ایجاد بشه ....
جانگکوک برگشت و دوباره روی صندلی چوبی کنار کانتر نشست ...
مرد جوان با صدای بمش کنار کانتر ایستاد و تقاضای الکل کرد ...-ویسکی اسکاچ لطفا ...
جانگکوک پشت سرش صدای بَم آشنایی رو شنید ... بدنش منقبض شده بود و قادر به چرخش نبود ... نفسشو تیکه تیکه و با ترس بیرون داد ...
محال بود تهیونگ اینجا باشه قطعا اشتباه میکرد و توهمی بیش نبود !
با تردید برگشت و مرد پشت سرشو دید ...
خودش بود !
تهیونگ بود !
به حدی شوکه شده بود که نمیتونست منظم نفس بکشه ...
دستاش میلرزید و بدنش سست شده بود !همون لحظه تهیونگ سرشو چرخوند و نگاه خمارشو بهش داد ....
ابروهاش تصنعی بالا رفت و چهره ی بهت زده ای به خودش گرفت ...-جان.....جانگکوک .....
+ته ...
-جانِ ته؟ خودتی؟به خودش جرات داد و نزدیک شد ...
بازوهای پسر رو توی دستاش گرفت و سرشو خم کرد ...-کوک ؟ کوکی؟
+برو کنار
-کوک یه لحظه صبر کن ...تمام توانشو جمع کرد و با قدم های بلندی از بار خارج شد و تهیونگ هم به دنبالش ....
بغض گلوشو فشار میداد و بدنش از تنش وارد شده میلرزید ...انتظار همچین برخورد احمقانه ای رو نداشت ...
-کوک خواهش میکنم یه لحظه صبر کناز چی فرار میکرد .... از قلبش!
دستاشو مشت کرد و فریاد زد+هااااا؟ چیییییه؟ چرا دست از سرم برنمیداریییییی؟؟؟ مگه خیانت نکردم ؟؟؟ مگه بیرونم نکردییییی؟؟؟ مگه کتکم نزدیییی؟ برو دیگههههه چرا افتادی دنبالممممممم ..... ولم کن تهیونگ ولم کن .....
YOU ARE READING
BODYGUARD / VKOOK
Romance▪︎تکمیل شده ▪︎ نگاهِ جانگکوک ، نگاهِ یه خائن نبود! نگاه جانگکوک پر از عشق بود و محاله کسی بتونه انقدر واقعی نقش بازی کنه .... اسم فیکشن: بادیگارد کاپل : تهکوک / یونمین و ....... ژانر: رومنس/مافیا/اسمات