p 17

99 14 0
                                    

اصلا و ابدا توانایی رویارویی با تهیونگ رو نداشت ...

دلشکسته بود و قلبش توانایی بخشش تهیونگ رو نداشت هرچند دلش پر میکشید برای یه لحظه دیدنش اما امان از دل شکستش!
قلبش درد میکرد ، میسوخت ، زخم داشت و حالا حالاها بعید بود که بتونه تهیونگ رو ببخشه ....

توی همین افکار بود و سرشو پایین انداخته بود که دونگهی با دختری مشغول شد و با تک خند جانگکوک بدرقه شد ...
تمام مدت تهیونگ توی تاریکی عمیق به جانگکوکیِ غمگینش نگاه میکرد ...
دلش میخواست بره جلو و بغلش کنه ...
التماسش کنه که ببخشتش اما میترسید ....
میترسید دوباره کوک بره و همین ارتباط کوچیک رو هم از دست بده ... 
باید اروم اروم و با تفکر پیش میرفت...

به محض بلند شدن جانگکوک ترسی به دلش چنگ انداخت که نکنه بره خونه!
اما راهشو کج کرد و وارد راهروی wc شد ...
نفس آسوده ای کشید و منتظر موند سعی کرد جوری وانمود کنه که هنگام اومدن جانگکوک وارد بار بشه و اونجا همدیگرو (البته کاملا تصادفی) ببینن !

میخواست جوری پیش بره که اول جانگکوک اونو تشخیص بده و بعد باهم برخورد کنن که آمادگی لازم ایجاد بشه ....

جانگکوک برگشت و دوباره روی صندلی چوبی کنار کانتر نشست ...
مرد جوان با صدای بمش کنار کانتر ایستاد و تقاضای الکل کرد ...

-ویسکی اسکاچ لطفا ...

جانگکوک پشت سرش صدای بَم آشنایی رو شنید ... بدنش منقبض شده بود و قادر به چرخش نبود ... نفسشو تیکه تیکه و با ترس بیرون داد ...

محال بود تهیونگ اینجا باشه قطعا اشتباه میکرد و توهمی بیش نبود !
با تردید برگشت و مرد پشت سرشو دید ...
خودش بود !
تهیونگ بود !
به حدی شوکه شده بود که نمیتونست منظم نفس بکشه ...
دستاش میلرزید و بدنش سست شده بود !

همون لحظه تهیونگ سرشو چرخوند و نگاه خمارشو بهش داد ....
ابروهاش تصنعی بالا رفت و چهره ی بهت زده ای به خودش گرفت ...

-جان‌‌.....جانگکوک .....
+ته ...
-جانِ ته؟ خودتی؟

به خودش جرات داد و نزدیک شد ...
بازوهای پسر رو توی دستاش گرفت و سرشو خم کرد ...

-کوک ؟ کوکی؟
+برو کنار
-کوک یه لحظه صبر کن ...

تمام توانشو جمع کرد و با قدم های بلندی از بار خارج شد و تهیونگ هم به دنبالش ....
بغض گلوشو فشار میداد و بدنش از تنش وارد شده میلرزید ...

انتظار همچین برخورد احمقانه ای رو نداشت ...

-کوک خواهش میکنم یه لحظه صبر کن

از چی فرار میکرد .... از قلبش!
دستاشو مشت کرد و فریاد زد

+هااااا؟ چیییییه؟ چرا دست از سرم برنمیداریییییی؟؟؟ مگه خیانت نکردم ؟؟؟ مگه بیرونم نکردییییی؟؟؟ مگه کتکم نزدیییی؟ برو دیگههههه چرا افتادی دنبالممممممم ..... ولم کن تهیونگ ولم کن .....

BODYGUARD / VKOOKWhere stories live. Discover now