p 15

308 26 3
                                    

بعد از شنیدن اعتراف کیوتم لباشو روی لبام گذاشت و با اشتیاق لبامو میمکید و میبوسید جوری لباشو تنظیم کرده بود که گاهی هردو لبمو توی دهن میکشید و با سروصدای اووووم مانندی مشغول بوسیدن هم بودیم ...

هر کام عمیقی که از لبام میگرفت کمی کمرشو بلند میکرد و هربار عضوهامون برخورد سطحی توی آب داشتن ...

با احساس گرمای بیش از حدی دستشو دراز کرد و دکمه پمپ جکوزی رو زد و با صدای حباب های روی آب به بوسه ادامه داد

سرشو کج تر کرد و با دست راستش سرمو نگه داشت و با دست دیگرش فشاری به قوس کمرم میداد و بیشتر به تن خودش میچسبوند ...

لبام از شدت مکیدن متورم شده بود و هجوم خون رو توش احساس میکردم...

با زبون لیسی بهشون زد و با بازتر شدن دهنم زبونشو فرستاد داخل و به محض برخورد با زبونم شروع به مکیدن زبونم کرد ...

حس مکیده شدن زبونم انقدر خاص و جالب بود که دلم نمیخواست تموم بشه ...

با بوسه ی عمقیِ دیگه ای بوسه رو قطع کرد و توی فاصله ی کمی از صورتم لب زد ...

-اجازه هست؟

سری تکون دادم و از جنتلمن بودنش پروانه ها توی دلم شروع به پرواز کردند دستشو دور کمرم انداخت و گردنمو میبوسید ...

نقطه به نقطه گردنمو میبوسید و بعد با تمام وجود میمکید و وقتی مطمئن میشد که خون‌مرده شده مجدد بوسه ای روش میزاشت ...
مطمئن بودم تا فردا کل تنم پر از هیکی میشه ولی هیچ مخالفتی نداشتم ....

تمام وجودم اشتیاقِ یکی شدن با یونگی بود میدونستم دوران سختی رو میگذرونه و لایق این آرامشه !

هرچند خودم هم خیلی بهش احتیاج داشتم ...
تمام این یک هفته بعد از آخرین سکسمون با هیچ پسر و دختری نتونستم ارتباط بگیرم و فکرم تماما پیش یونگی بود ...

بوسه هاش روی ترقوه و بالای سینم فرود میومد و انگشتام توی موهاش میرقصیدن و تنها محلی بود که میتونستم حسمو تخلیه کنم ...

ناله های توگلوم بخاطر بوسه های خیس یونگی از حنجره ام فرار میکردن و هربار یونگی رو برای ادامه بوسه  مشتاق تر میکردم ....

دستی به نیپلام کشید بین انگشتاش فشارشون داد

-عاشق بدنتم ... چجوری انقدررررر جذابی!
*عاااح یونگی ... ادامه بده ...

زانوهاشو جمع کرد تا بهش تکیه بدم و لباشو روی نیپلم گذاشت و بوسید ...
برقی از هیجان از وجود رد شد ....
زبونشو سفت کرده بود و روی نوک سینم فشار میداد و گاهی لیس میزد و در نهایت میمکید ...
با هر مکش دلم پیچ میخورد ...
دقایقی رو به مکیدن نیپلام گذروند و تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که اسمشو ناله کنم ....

BODYGUARD / VKOOKOù les histoires vivent. Découvrez maintenant