"cherry"

35 6 0
                                    

چند دقیقه پیش_ اتاق کیم ته وو

زن وارد اتاق ته وو شد و در حالی که مرد جلوی پنجره افقی اتاقش ایستاده بود و توی دست راستش سیگار برگی که دست ساز بودن قرار داشت

یه جی اروم نزدیکش شد و دستهاش رو روی شونه ته وو گذاشت و از پشت بهش چسبید و سرش رو روی شونه ته وو گذاشت و گفت

_ عزیزم؟

ته وو که میدونست یه جی از بوی سیگار خوشش نمیاد توی زیر سیگاری خاموشش کرد و چرخید و روبه روی همسر زیباش قرار گرفت ، یه جی دست هاش رو دور گردن ته وو حلقه کرد و ته وو کمر یه جی رو گرفت و گفت

_ حدس میزنم برای برادر زاده ی عزیزته.
_ ته...عزیزم اون تازه پدرش رو از دست داده...اوتیسمیه..لطفا عزیزم..هوم؟ لطفا،من الان داغدارم،ناراحتم نکن چاگیا...

ته وو که از لحن همسرش آرامش می گرفت و با نگاه خیره به همسرش نگاه می‌کرد بعد تموم شدن حرف همسرش آهی کشید و گفت

_ باشه..ولی بهش بگو بیشتر به عمارت بیاد.

یه جی واقعا متعجب شد،همسرش داشت همچین
حرفی میزد؟

_ چ..چی؟
_ پسر زرنگیه،میتونم اموزشش بدم

حالا که یه جی قصد همسرش رو فهمید کاملا تغییر مود داد و دست هاش رو از دور گردن همسرش باز کرد و با دلخوری گفت

_ ته وو! اون با آدم های عادی فرق داره! اون اوتیسمیه! اون نمیتونه از این کارا بکنه! آره منم تصمیم داشتم بیارمش عمارت چون نه پدر داره و نه مادر،فقط یک برادر داره که خونی نیستن که اونم مثل جونگ کوک کسی رو نداره...و جونگ کوک رو توی عمارت میارم...اما اگه بهش آسیب برسونی...من رو دیگه نخواهی دید!

و از اتاق خفه کننده خارج شد

.

.

.

.

حال

جونگ کوک توی ذهنش با افکارش حرف می‌زد که در سالن باز شد و یه جی وارد سالن شد لبخند به لب داشت سمت میز اومد و گفت

_ جونگ کوک؟ میتونی بیای بیرون باهم حرف بزنیم؟

جونگ کوک مطیع سر تکون داد و با وسواس بلند شد و بعد تعظیم نود درجه ای برای هیونگاش همراه عمه اش از سالن خفه کننده که بنظرش خیلی بیخود و علکی بزرگ بود خارج شد

به محض خارج شدنش آنتونیو سریع به کمر تهیونگ زد و گفت

_ پس برای اولین بار هیونگ یکی شدی!

تهیونگ چشمی چرخوند و بی حس پاسخ داد

_من اصلا اون رو یادم نمیاد،پسره اوتیسمی بی مصرف.

یونگی به تهیونگ با نگاهی مهربون نگاه کرد و گفت

_ ته،اون پسر داییته! و اینکه اوتیسمیه دلیل بر این نمیشه که بی مصرفه.

Valerio Where stories live. Discover now