سویون سر تکون داد و همراه جونگ کوک از اونجا خارج شد سوار ماشین تهیونگ شد و جونگ هم روی صندلی شاگرد نشست ماشین رو راه انداخت و سمت عمارت حرکت کرد توی راه رو به جونگ کوک پرسید
_ نسبتت با تهیونگ چیه؟
_پسر داییشم.
_ هوم؛بهش نزدیکی.جونگ کوک که به تهیونگ هرچی بود غیر نزدیک چشمهاش درشت شد و گفت
_ نه تهیونگ هیونگ اصلا با من خوب نیست من ازش میترسم!
سویون زیر چشمی نگاهی به جونگ کوک انداخت و دوباره هومی گفت و دیگه چیزی نگفت چون به عمارت رسیده بودن،وقتی نگهبانا با تشخیص دادن ماشین تهیونگ اجازه ورود رو بهش دادن ماشین رو جلوی در عمارت گذاشت و خودش و جونگ کوک از ماشین پایین اومدن و سویچ رو به بادیگارد اونجا داد تا ماشین رو پارک کنه،وارد عمارت شدن آنتونیو به همراه یونا اونجا ایستاده بودن و حرف میزدن وقتی سویون و جونگ کوک وارد شدن توجه اون دو نفر به اونا جلب شد،آنتونیو که سویون رو میشناخت با بد خلقی اخمی کرد و به سویون سلام نکرد و در عوض با گرمی به جونگ کوک گفت
_ سلام جذاب ترین،کجا بودی؟
_ سلام،من همراه آقای کیم به یک مهمونی رفتم که تهیونگ هیونگ رو اونجا دیدم و تهیونگ هیونگ بهم گفت بیام پیش تو.آنتونیو که متوجه موضوع شد چیزی نگفت و فقط زیر چشمی نگاهی به سویون انداخت که پرو پرو سرش بالا بود و توی چشم های آنتونیو خیره شده بود،آنتونیو عصبی سعی میکرد خودش رو کنترل کنه چون از سویون متنفر بود، پس نگاهش رو از سویون گرفت و دوباره به جونگ کوک داد و روی مبل نشست
یونا که فنجون قهوه دستش بود هم نشست و گفت
_ بشین جونگ کوکا حتما خسته ای
جونگ کوک سر تکون داد و نشست و سویون هم پرو کنارش نشست یونا کنجکاو پرسید
_ شما کی هستین؟
سویون صداش رو صاف کرد و جواب داد
_ دوست تهیونگم،جونگ کوک رو اینجا آوردم و تهیونگ گفت همینجا منتظرش بمونم.
یونا سر تکون داد و مشغول نوشیدن قهوه اش شد کمی بعد یونگی از پله ها پایین اومد و روی مبل نشست و نفسی کشید سویون رو میشناخت اما فقط میدونست دوست تهیونگه و هیچ چیز دیگه ای نمیدونست برای همین اصلا براش مهم نبود،دستش رو دور شونه یونا انداخت و کمی تکیه داد کمی بعد هم در عمارت باز شد و جیمین همراه با یک پاکت توی دستش وارد شد به دیدن بقیه سلام کرد و اون جلو ایستاد جونگ کوک کنجکاو پرسید
_ کجا بودی؟
_ بیرون.همه از جواب جیمین متوجه شدن پسر قصد گفتن اینکه کجا بوده رو نداره و جیمین وقتی خواست بهر سویون با چشم هایی حیرت زده گفت
_ اوه آقای پارک!
جیمین سمتش برگشت و به سویون نگاه کرد پسر رو نمیشناخت اما اون از کجا جیمین رومیشناخت؟
سوالی به سویون خیره شد که سویون ادامه داد

ESTÁS LEYENDO
Valerio
RomanceValerio/والریو vkook وقتی خبر مرگ جئون جین وو به گوش کیم تهیونگ میرسه به اسرار مادرش به کره برمیگرده و با جئون جونگ کوک پسر دایی اوتیسمی جوونش که از بچگی ندیدتش روبه رو میشه، اما چی میشه وقتی که عاشقش شده بفهمه پسر اصلا اوتیسم نداشته؟ Kapel: Vikook...