-سلام.من اومدم خونه.
دارسی با سرخوشی جیغ کشید.
-سلام کوچولوی بابا.
لویی با لبخند گفت.-اااااا...من ده سالم شده ها.
دارسی دست به سینه وایستاد و با اخم گفت و دندون هاشو با حرص به هم فشار داد. لویی زد زیر خنده.-سلام.
پسری که کنار دارسی وایستاده بود گفت.-هی تو!
هری با لحن جدی گفت و ادامه داد:
-تو کی هستی؟
دست به سینه وایستاد و با یه اخم خیلی بزرگ گفت. دندون هاشو به هم فشار داد و با چشم های نازک به پسر نگاه کرد.-اااااا...اممممم...من...
پسر به من و من افتاده بود.-سلام بابا هری. خوبی؟
دارسی با لبخند پرسید.-تو اسم نداری پسر؟
هری با همون حالت قبلی به سوالاتش ادامه داد.-مرسی بابایی. منم خوبم.
دارسی با یه لبخند فیک گفت و هری به اش چشم غره رفت.-این هیرو ئه. خونوادش تازه اینجا اومدن و من قراره تو یه سری درسا کمکش کنم.
دارسی توضیح داد.-از آشناییتون خوشبختم.
هیرو با یه لبخند مضطرب گفت و دستش رو جلو برد. هری همین طور دست به سینه وایستاده بود و چپ چپ به هیرو نگاه می کرد.پسر بیچاره رنگش داشت زردتر از چیزی که بود،می شد و می تونست همون جا بزنه زیر گریه.
لویی به هری نگاه کرد. چشماش رو چرخوند و سرش رو با لبخند به چپ و راست تکون داد.
-منم از آشنایی باهات خوشبختم،هیرو.
لویی با لبخند با هیرو دست داد.لویی و دارسی به سمت هال راه افتادن. هیرو هم می خواست دنبالشون بره؛ که دست هری که از پشت سر روی شونه اش قرار گرفت،متوقفش کرد.
-هی...تو!
هری با اخم گفت.-ببببله...آقا.
هیرو با من و من گفت.-انگیزه ات از ارتباط با دختر من چیه؟
هری دست به سینه وایستاد.-اااا...راستش...
-تو از خودت خجالت نمی کشی؟
هری در حالی که می شد صدای نفس هاشو شنید؛حرف هیرو رو قطع کرد.-من...من...نمی دونم چرا باید خجالت بکشم و خب...اا... خب نمی دونم...انگیزه یعنی چی؟
هیرو در حالی که داشت می لرزید،گفت.-نیت.
-چی؟
-انگیزه. انگیزه یعنی نیت.
-خو...خب،اینو که فهمیدم؛ولی نیت یعنی چی؟
-قصد.
هری گفت و هیرو کماکان با ابرو های بالا رفته به اش نگاه می کرد.-یعنی قصدم نمی دونی یعنی چی؟
هری متعجب پرسید و هیرو سرش رو به چپ و راست تکون داد.هری هوفی کشید،دستش رو لای موهاش برد،چشماش رو بست و یه نفس عمیق کشید. انگشت اشاره شو با حالت تهدید آمیزی به سمت هیرو گرفت و گفت:
YOU ARE READING
larrents good parents
Fanfictionما لری رو می شناسیم و به شدت دوسشون داریم اما به نظرتون چه جوری می شه اگه لری بچه داشته باشن... سلام به همگی:) من کیمیام و این ها تصورات من راجع به بچه داری لری است امیدوارم دوسشون داشته باشین^-^