can you imagine 1

1.7K 250 406
                                    

سلام
خب من برگشتم
کسی دلش برام تنگ شده بود؟

و در مورد سن دارسی و تامی باید بگم...
چیزی نمی گم خودتون بخونید

 

  -به چی فکر می کنی؟
  صدای لویی و دستش که دور هری حلقه شد و اون رو به خودش نزدیک تر کرد؛هری رو از افکارش بیرون آورد.

  -امممم...هیچی...
  هری به آرومی زیر لبش زمزمه کرد؛نگاهش رو از رو به روش گرفت و سرش رو پایین انداخت.

  -به نظر منم خیلی کیوت می شه.
  لویی با لبخند گفت.

  -هان؟!
  هری که شوکه شده بود؛سردرگم گفت.

  -بیخیال هری! حتی اگه خودت ندونی به چی فکر می کنی هم من می دونم. تو رسما تو بغل من بزرگ شدی.
  لویی گفت و ادامه داد:
  -زمانی که اولین بار همدیگه رو دیدیم تو قدت از من کوتاه تر بود و زرافه ای که الان هستی کاملا فرآیند بزرگ شدنت رو نشون می ده.
  گفت و سعی کرد بامزه به نظر برسه.

  -هیییی!
  هری با غر گفت و لب پایینش رو بیرون داد.

  -زرافه ها کیوتن؟
  لویی با لحنی که بیشتر سوالی بود؛گفت.

  -داری سعی می کنی خرم کنی؟
  هری که چشم هاش رو ریز کرده بود؛مشکوک پرسید.

  -داره جواب می ده؟
  لویی با لبخند دندون نما پرسید و هری با تاسف سرش رو به چپ و راست تکون داد.

  لویی پشت سر هری وارد خونه شد و در رو پشت سرش بست.
  -هری!
  لویی گفت.
  -جانم؟
  هری سرش رو به سمت لویی برگردوند.

  لویی با لب های آویزون گفت:
  -الآن باید بگی تو یه احمقی و من جواب بدم ولی تو عاشقمی و بعد تو بگی نمی تونست بیشتر از...
  حرف های لویی با قرار گرفتن لب های هری رو لب هاش قطع شد.

  هری بوسه رو قطع کرد و در حالی که با شیفتگی به لویی نگاه می کرد سرش رو به چپ و راست تکون داد.

  -حق با توئه.
  لویی با لبخند گفت.

  -من که چیزی نگفتم!
  هری با چشم های درشت گفت.

  -من تمام خال خال هات رو می شناسم زرافه من.
  لویی با یه لبخند دندون نما گفت و هری چشم هاش رو چرخوند.

  لویی با لبخند گفت:
  -آره راست می گی،من یه احمقم.
  گفت و چند لحظه صبر کرد:
  -من یه احمقم برای تو...
  با آهنگ خوند.

  -هااا!
  هری با تعجب و شوک اغراق آمیزی گفت و دستش رو چند لحظه جلوی دهن بازش نگه داشت:
  -چطور جرئت کردی،جلو چشم خودم ازم کپی کنی!

  -اوه لطفا!
  لویی گفت و چشم هاش رو چرخوند:
  -خودتم می دونی صاحب اصلی حقوق و منافع مادی و معنوی این آهنگ منم.
  لویی گفت و هری لبخند زد.

........................

  لویی درحالیکه دست هاش رو از پشت دور هری حلقه می کرد؛گونه هری رو بوسید و جعبه کادو رو جلوی هری گرفت.

  -این چیه؟
  هری پرسید.

  -کادو.
  لویی جواب داد.

  -مرسی که گفتی. خودم نفهمیده بودم.
  هری گفت و لب هاش رو به یه سمت کج کرد.

  -اگه فهمیده بودی؛که نمی پرسیدی.
  لویی جواب داد و لبخند پیروزمندانه ای زد.

  هری که سعی می کرد جلوی خنده اش رو بگیره؛چشم هاش رو چرخوند. کادو رو از دست لویی گرفت و باز کرد.

  -اوه خدای من!
  تنها چیزی بود؛که هری،که با دیدن محتوی جعبه کادو شدیدا تحت تاثیر قرار گرفته بود تونست بگه.

  جعبه رو رو میز رو به روش گذاشت و لباس بچه ای که روش نوشته بود "من عاشق باباهام هستم" رو بیرون آورد.

  -جوری که اون روز به این لباس نگاه می کردی؛به هیچ چلسی بوتی نگاه نکرده بودی.
لویی با خنده گفت. هری غر زد و لب پایینش رو بیرون داد.

  لویی دست هاش رو دور هری محکم تر کرد و شروع به بوسیدن گردن و صورت کرد.
  -به نظر منم خیلی کیوت می شه. فک کن،بچه مون این رو بپوشه.
  لویی که لب هاش رو گونه هری بود زمزمه کرد.

  هری لبخند زد و سرش رو سمت لویی برگردوند و لویی رو بوسید.
  -به چی نیشخند زدی؟
  هری پرسید.

  -دارم به بچه مون فکر می کنم.
  لویی جواب داد و نیشخندش شیطانی تر شد.

  -مطمئنی به ساخته شدنش فکر نمی کنی؟
  هری پرسید و مشکوک به لویی نگاه کرد.

  -اییییی! نه!
  لویی،با صورت جمع شده گفت...

To be continued

سلام به همگی😊

می دونم کم بود اما هیییییییی! من بلآخره اپ کردم

خب چطور بود؟
خوشحال می شم انتقاد ها و نظراتتون رو بدونم

دلم برای نوشتن لرنتس تنگ شده بود جدا
ممنون بابت کامنت های عالی تون تو قسمت قبل

یک سال از لرنتس گذشت
تا الآن قسمت مورد علاقتون از لرنتس کدوم بوده؟

ممنون که وقت می گذارید💚💙

 
 

 
 
 
 

 

larrents good parentsWhere stories live. Discover now