larrents good parents

can you imagine 2

 

سلام
ممنون برای ۴۵k ویوو💚💙😍😘
خببببب اینم از قسمت جدید

  جعبه رو رو میز رو به روش گذاشت و لباس بچه ای که روش نوشته بود "من عاشق باباهام هستم" رو بیرون آورد.

  -جوری که اون روز به این لباس نگاه می کردی؛به هیچ چلسی بوتی نگاه نکرده بودی.
لویی با خنده گفت. هری غر زد و لب پایینش رو بیرون داد.

  لویی دست هاش رو دور هری محکم تر کرد و شروع به بوسیدن گردن و صورت کرد.
  -به نظر منم خیلی کیوت می شه. فک کن،بچه مون این رو بپوشه.
  لویی که لب هاش رو گونه هری بود زمزمه کرد.

 

  هری لبخند زد و سرش رو سمت لویی برگردوند و لویی رو بوسید.
  -به چی نیشخند زدی؟
  هری پرسید.

  -دارم به بچه مون فکر می کنم.
  لویی جواب داد و نیشخندش شیطانی تر شد.

  -مطمئنی به ساخته شدنش فکر نمی کنی؟
  هری پرسید و مشکوک به لویی نگاه کرد.

  -اییییی! نه!
  لویی،با صورت جمع شده گفت.

  -لویی!
  هری که لب پایینش رو بیرون داده بود؛با دلخوری گفت.

  لویی با صورتی که هیچ حالتی نداشت؛به هری نگاه کرد:
  -نمی خوام دلت رو بشکنم،پس می ذارم با تخیلاتت خوش باشی.
  گفت و لب هاش رو به یک سمت جمع کرد.

  -یه روز به همه ثابت می کنم می تونم حامله شم.
  هری با لب های آویزون گفت.

  لویی چشم هاش رو چرخوند؛ولی نتونست لبخندش رو پنهان کنه پس با شیفتگی لبخند زد.

  -پس بذار منم تو ثابت کردنش بهت کمک کنم.
  لویی گفت. به سرعت سمت اتاق خوابشون رفت و هری رو سردرگم گذاشت.

  هری چند لحظه همون جا که بود؛ایستاد و متعجب به لویی که سمت اتاق خوابشون می رفت نگاه کرد. یک دفعه نیشخند زد و دنبال لویی رفت.

  لویی  به محض ورود هری،بالشی رو تو بغل هری فرو کرد.
  -بگیرش.
  لویی گفت.

  -چی شده؟
  هری سردرگم پرسید.

  -بچه مونه دیگه.
  لویی با جدی ترین لحن ممکن گفت.

  -هان؟!
  هری با چشم های درشت شده پرسید.

  -مگه این همون بالشه نیس که یواشکی می ذاری زیر لباست؟
  لویی جواب داد. هری که نمی دونست چه جوابی باید بده؛بدون اینکه پلک بزنه به لویی خیره شد. لویی ادامه داد:
  -فکر کردی وقتی این کار رو می کنی و می ری جلو آینه ژست می گیری ندیدمت؟
  چند لحظه سکوت کرد. تو چشم های هری نگاه کرد و نیشخند موذیانه ای زد:
  -کاملا در اشتباهی. حتی عکس و فیلمش هم موجوده.
  با پررویی گفت.