سلام
شرمنده بابت این همه وقفه!
X_spring_X
خوب اینم از حضور افتخاری زیام-لیام.
زین که از پشت لیام رو بغل کرده بود؛چونه ش رو روی شونه ی لیام گذاشت:
-به نظرت این خونه خیلی برای دو نفر بزرگ نیست؟
زین می گه و لیام می زنه زیر خنده.-هی!به چی می خندی؟
زین که دستاش رو از دور لیام باز می کنه و دست به سینه به لیام نگاه می کنه؛با لحن دلخوری می گه.-یاد شرک افتادم. اون جایی که فیونا می خواست به شرک بگه حامله است و شرک نمی فهمید.
لیام در حالی که هنوز داشت می خندید؛گفت.زین فقط به لیام نگاه کرد و حرفی واسه گفتن نداشت. لیام که دید زین جدیه،خنده اش رو قطع کرد.
-زین. ما قبلا بار ها راجع به این صحبت کردیم. نه.
لیام با جدی ترین حالت ممکن گفت. صورت زین از ناراحتی جمع شد و آه کشید.-باشه.
گفت و سرش رو پایین انداخت............
-هی گایز.
لویی که تامی رو بغل کرده بود؛با یه لبخند بزرگ سلام کرد و وارد خونه زیام شد.همه داشتن به سمت هال می رفتن؛که هری دست زین رو گرفت و متوقفش کرد.
-هی زین!ببینم بین تو و لیام اتفاقی افتاده؟
هری نگران پرسید.-چیز جدیدی نیست. همونی که شما ها الآن به خاطرش این جا اومدین.
زین آه ناراحتی کشید و گفت.-خوب من واقعا امیدوارم اومدن ما کمک کنه و باعث شه لیام نظرش رو عوض کنه.
هری مضطرب گفت و یه نفس عمیق کشید.-اوه خدای من!
هری که به محض رسیدن به هال؛با تامی مواجه شد که یه پرتقال خیلی خیلی بزرگ رو تو دهنش کرده و آب دهنش داشت از اطراف دهنش می ریخت و به خاطر بزرگ بودن پرتقال داشت عوق می زد؛کلافه و عصبانی داد زد. سمت تامی دوید و پرتقال رو از دستش گرفت.-یعنی پنج دقیقه بچه رو با لویی تنها گذاشتم.
با غر غر گفت.تامی زد زیر گریه و هری بغلش کرد تا ساکتش کنه.
-پنج دقیقه هم نمی تونم بچه رو باهات تنها بگذارم.
هری به محض این که لویی رو دید؛گفت.
-بچه رو همین جوری ول کردی رفتی!-خوب باید می رفتم دستشویی.
لویی با بیخیالی گفت و شونه هاش رو بالا انداخت.-لویی تو با چه عقلی بچه رو تنها گذاشتی!نمی گی یه وقت یه اتفاقی براش می افته!
هری که تامی رو تو بغلش تکون می داد؛گفت.-اصلا تو که می گی نمی شه بچه رو با من تنها گذاشت،با چه عقلی یک ساعت دم در با زین حرف می زدی!؟
لویی طلبکارانه جواب داد.-گایز. لطفا بس کنید!اینجوری هیچ کمکی به من نمی کنید هیچ؛اوضاع رو بدترم می کنید.
زین در حالی که سعی می کرد تون صداش رو پایین نگه داره؛با عصبانیت گفت.-خوب!می خواین تا ناهار فیلم ببینیم؟
لیام که وارد هال می شد؛دست هاش رو به هم زد و گفت.-شرک ببینیم.
هری با یه لبخند بزرگ گفت و لیام با ذوق تاییدش کرد.-زین و لویی هم زمان با هم،با نق گفتن.
.............
-شرک!
-فیونا!-ای وای!این صدای چی بود؟
لویی وقتی صدای شکستن شنید؛نگران پرسید و همه به سمت صدا برگشتن.لویی و هری،به سمت تامی که جلوش تکه های شکسته گلدون بود؛دویدند و قبل از این که آسیبی ببینه،از زمین بلندش کردند.
-اوه خدای من! لی،من واقعا متاسفم.
هری عصبی و مضطرب گفت.-اشکالی نداره. تقصیر خودم بود. نباید دم دست می گذاشتمش.
لیام خونسرد جواب داد.-بگذار من جمعش می کنم.
هری گفت.-شما دو تا تامی رو از اینجا دور نگه دارید،من خودم جمع می کنم اینا رو.
لیام با آرامش گفت و لبخند زد.لویی و هری تامی رو خوابوندن و لیام هم مشغول جمع کردن تکه های شکسته ی گلدون شد.
خوب به نظرتون تو چپتر بعدی چی می شه؟
To be continued...
خوب سلام😊
ببخشید که این اپدیت خیلی طول کشید
من واقعا و جدا به شدت شرمنده امخوب چطور بود؟دوسش داشتین؟
خوشحال می شم نظرات و انتقاداتونو بدونممرسی که وقت می گذارید💚💙
YOU ARE READING
larrents good parents
Fanfictionما لری رو می شناسیم و به شدت دوسشون داریم اما به نظرتون چه جوری می شه اگه لری بچه داشته باشن... سلام به همگی:) من کیمیام و این ها تصورات من راجع به بچه داری لری است امیدوارم دوسشون داشته باشین^-^