سال ۲۰۱۳ میلادی "سیاتل"
" حالا واقعا نیازه که به این مسابقه بری ؟!"
یکدفعه با مشتی که زین به کیسه بکس زد ، کیسه بکس خورد تو صورتم ، پرت شدم رو زمین.
انگار اره برقی بینیمو از وسط نصف کردن مثل یه مار دور خودم پیچیدم از درد ، بغض تو گلومو نگه نداشتم، شروع کردم به گریه کردن اخه دردش خیلی زیاد بود !
" نورما ؟!!! مگه بهت نگفتم کیسه ارو محکم نگه دار ! مگه داری باله میرقصی ؟؟!"
سراسیمه اومد سمتم ، رومو کردم یه طرف دیگه مایع گرمیو که رو دستم ریخته شد حس کردم .. خون .. اوه .. عالیه !
" بزار ببینمت. نورما .."
جوابشو ندادم، با اخم لبه ی تیشرتمو آوردم بالا و زیر بینیمو پاک کردم..
"تو میخوای بری خودتو به کشتن بدی .. اخه کدوم ادم عاقلی میره تو این مسابقه !"
دستاشو دور کمرم حلقه کرد ، برم گردوند سمت خودش .. وقتی رد خونو زیر بینیم دید اخم کرد ..
دستشو کشید رو گونه ام لبخندی رو لباش نشست
" ببخشید عزیزم دفعه ی بعدی یادم باشه ببندمت به کیسه بکس باهاش تاب بخوری"
با حرفش خندیدم ، با مشت کوبیدم تو شکم عضله ایی و سفتش .بیشتر مچ خودم درد گرفت ..
" اونوقت باید منتظر انتقام من باشی !"
نشست کنارم ودر بطریه آبشو باز کرد
" میشه نری ؟! خواهش میکنم .."
خزیدم سمتش ، سرمو روی پاش گذاشتم ، با حالتی ملتمسانه که بیشتر اوقات راضیش میکرد بهش چشم دوختم .. انگشتامو روی شکمش حرکت دادم بردم سمت صورتش ، گونه اشو نوازش کردم ..
چند قلپ از آب معدنیش تو سکوت خورد و از نگاه کردن به من طفره رفت ..
" باید شرکت کنم .. اگه ببرم پول خوبی گیرم میاد .. اونوقت میتونم یه ماشین خوب بخرم که با هم سوارش بشیم .. "
نفسمو دادم با کلافگی به بیرون رها کردم..
کف دستشو گذاشت رو گونه ام ، دستاش همیشه مثل کوره گرم بود ..
برای همین خیلی آرومم میکرد.. لبامو کشیدم کف دستش..
" پس من نمیام مسابقه تحمل دیدن اینکه کتک بخوری ندارم . "
با حرفم اخم کرد ، یکدفعه دستشو دور کمرم حلقه و منو از جام بلند کردو پرتم کرد رو تشک
جیغ خفه ایی کشیدم ، چشمامو که باز کردم زین رو من خیمه زده بود
با حالت حق به جانبی از خودش دفاع کرد
" چرا کتک بخورم؟! چرا به این فکر نمیکنی که ممکنه بدون کتک خوردن این مسابقه ارو ببرم ؟! و اینکه اگه جرئت داری نیا اونوقت من میدونمو تو !"
لب پایینمو گاز گرفت ، سوزش بدیو رو لبام حس کردم ، خندم گرفت ، اون یه احمق بی کله میمونه !
صورتمو کشیدم عقب ، سعی کردم اذیتش کنم
" خب اونا خیلی گنده تر از توان ! ممکنه ببازی ..ولی چون دلم برات میسوزه میام "
لبخند پهنی تحویلش دادم ، یه لحطه نگاهش سردرگم شد ، توقع نداشت من این حرفو بزنم .. مثل یه گربه ی ملوس ناراحت شده بود. منم لبامو رو هم فشار میدادم تا خنده ام نگیره
چونه اشو خاروند صورتشو اورد نزدیک ، دستاشو گذاشت زیر چونه اش .
" خب اگه باختم حق با توئه .. ولی اگه ببرم چیکار میکنی ؟!"
یه تای ابروشو انداخت بالا
لبخندی زدم ، به چشماش خیره شدم ، میدونستم جی میخواد بگه.. اما سر به ندونستن زدم .
" خب ... تو چی دوست داری ؟"
با حرفم خندید ، بینیشو زد به بینیم ، بی وقفه لباشو رو لبام گذاشتو خیلی گرم منو بوسید .. نفس عمیق کشید.. با لحنی که توش پر از شور و اشتیاق بود جواب داد
" مثلا .. بتونم ببوسمت .. دستاشو برد زیر لباسم و نوک انگشتاشو رو گودی کمرم حرکت داد .. به خاطر گرمیه دستاش یکم پریدم ..
" مثلا .. لمست کنم .. "
قلبم با حرفاش بیشتر و بیشتر بی قرار میشد ..
سرشو بردم تو گردنم و بین استخون ترقوه و شونه ام رو مک زد که حس خیلی قوی همه ی بدنم رو شل کرد .. بدنم مور مور شد
سرشو اورد بالا و به دستام نگاه کرد.
" یا باعث شم اینجوری مور مورت شه .. "
لبخندی رو لباش نقش بست .. متقابلا لبخند کمرنگی زدم ..
" اونوقت جواب مامانو کی میده ؟!"
با حرفم چشماشو بست و نفسشو با حرص داد بیرون.. از خنده لبمو گاز گرفتم.. با غیظ نفرت کاملشو نسبت به مامانم بیان کرد
" میدونی .. تو حتی اگه قابلیت اینو داشته باشی که منو عاشق و دیوونه ی خودت کنی ! قابلیت اینم داری که یه لحظه رمانتیکم قهوه ایی کنی !"
سرمو به نشونه ی تایید حرفش تکون دادم
" میدونم .. ببخشید .."
کنارم دراز کشید و به سقف باشگاه خیره شد. سرمو به شونه اش تکیه دادم
" قول میدی مراقب خودت باشی ؟!"
دستشو دور شونه ام گذاشت ، پلکاش رفت رو هم ..
" نه .. من قول میدم همیشه مراقب تو باشم نورما .. حتی اگه نزدیکم نباشی .."
YOU ARE READING
Against the wind [H.S][Z.M]
Fanfictionدرواقع همه چی از جایی شروع شد که باید مقابل دولت یا موافق دولت یکی رو انتخاب میکردیم ولی ما حزب "در برابر باد" هستیم .. نه در جهت باد .. ما قوی هستیم ، نه نیازی داریم کسی خوشبختمون کنه ، نه اجازه میدیم کسی زندگیمونو بگیره.. ما شکارچی های باد هست...