با اینکه تعدادمون هنوز کمه ، اما من تصمیم گرفتم یه توضیح کلی راجب داستان بدم واسه همه .. و کسایی که بعدا این داستانو کشف میکنن.
ببینین ، تو این داستات کلا کاپل این چیزا نداریم..
تو سه فصلی که در حال حاضر من نوشتمش
ممکنه اتفاقاتی بیوفته که واسه طرفدارای شیپ نورما و هری خوشایند نباشه هم برای طرفدارای زینو نورما ..
همش یه چیزی مانع میشه تا تصمیم قطعی برای فقط دو نفرشون گرفته بشه میدونین چی میگم ؟
یعنی همش این سه تا در حاله جنگو جدلن .. ممکن نیست که فکر کنین ، خب دیگه اینجا قطعا نورما و هریه ، یا یه جای دیگه بگین خب دیگه تموم شد ، بقیه داستان فقط زینو نورماست.
اینم فکر نکنین یه شب نورما با زینه یه شب نورما با هریه خاک عالم 😂😂تو این داستان زین نقش پر رنگ تریو داره یه جورایی قهرمان داستان اونه ، اتفاقات ، کارا ، دستورا ، نقشه ها ، یا حتی نقشه بر آب کردنا همشو همش دست زینه !
راجب تفکرات زینه ..من به هردو بعد داستان فکر کردم
هم قسمت هیجانیش .
هم قسمت مثلث عشقیش .(دیگه وقتی حرف از مثلث عشقی میاد میتونین درک کنین ، که قرار نیست فقط رو محور دو عاشق پیشه جلو بریم)
قسمت هیجانیش ، تو فصل دو ، اوج میگیره
من خودم قسمت ماجراجوییشو بیشتر دوس دارم.
کارایی که هر سه تا انجام میدن یه جورایی شمارو یاد شگفت انگیزان میندازه. منو که مینداخت ، امیدوارم شما هم خوشتون بیاد.
این اولین داستان اکشنی بود که مینوشتم ، من معمولا رو عشقولانه کار میکردم. ولی خواستم این بار اینجوری خودمو محک بزنم.
بعصی جاهاشو که از یه فیلمی ایده گرفتم بهتون میگم.
درسته که میگم شگفت انگیزان ، اما تخیلی نیست ..
یعنی همین سه تا باقلوا قراره با نیروهای کاملا انسانی مقابل آدم بدا وایسن ..
اهله خلافم هیچکدومشون نیستن ، نه گنگسترن ..
نه مافیا ..
نه به باندی وصلن ..
نه عوضیو روان پریشن ..
دیگه خودتون میخونین و میدونین نورما یه جوونه که سعی میکنه زندگیشو سرو سامون بده.
زین تو فدرال کار میکنه و یکی از بهتریناست
هری هم دکتره و تو کارش نهایت تلاششو میکنه.
کاملا نرمال و بدون هیچ گونه بیماری ، جسمی و روحی و خونی ( خونی چیه ؟ 😐)فصل یک ، برملا شدن ، کارای پدر نورماست.
فصل دو و سه که کامل نوشته شده ، اتفاقات عیر قابل پیش بینیه ..من پیشنهاد میکنم ، داستانو فقط و فقط به خاطر اتفاقاتش بخونین .. نه فقط به خاطر شخصیت ها ..
قربون همگی ..
مرسی که وقت میذارین چرتو پرتامو میخونین 😂 این واقعا مثل طلا هدیه دادن به منه
چون وقت طلاست ..❤با تشکر
مهی.
YOU ARE READING
Against the wind [H.S][Z.M]
Fanfictionدرواقع همه چی از جایی شروع شد که باید مقابل دولت یا موافق دولت یکی رو انتخاب میکردیم ولی ما حزب "در برابر باد" هستیم .. نه در جهت باد .. ما قوی هستیم ، نه نیازی داریم کسی خوشبختمون کنه ، نه اجازه میدیم کسی زندگیمونو بگیره.. ما شکارچی های باد هست...