ز:بلند شو خانمی
صدای محو زین تو گوشم پیچید و با اینکه خواب بودم اخم کردم و نامفهوم غر زدم و صدای خندش مثل موسیقی فضا رو پر کرد
ز:پاشو ساعت نه شده تنبل
بیشتر اخم کردم و آروم بین چشمهام رو باز کردم و زل زدم بهش
-میخوام بخوابم
ز:نچ نمیشه
با شیطنت سر تکون داد و آروم خوابید روم و سعی کردم هلش بدم ولی نشد
لبام رو جمع کردم و با چشمهای خستم نگاش کردم
-امروز تولدمه میشه به حرف من گوش کنی؟یه ساعت دیگه فقط
ازش خواهش کردم ولی بطرز خطرناکی صورتش رو بهم نزدیک کرد و سرش رو برد تو گودی گردنم و یه بوس آبدار گذاشت روی پوست حساسم و خواب از سرم پرید
ز:چون تولدته باید بیدار شی
با لحن جذابش گفت و با بوسه های داغش پوستم رو پر کرد و من سریع دستم رو بردم تو موهاش و صورتش رو بیشتر تو گردنم فشار دادم و حس کردم روی گلوم نیشخند زدز:خوابت پرید؟
تیکه انداخت
-کارت رو بکن
غر زدم و خندید و صورتش رو آورد رو به روی صورتم
ز:صبح بخیر زیبای خفته ی من
لبخند زدم بهش با یه اخم الکی نگاه کردم
ز:چیه؟!
با شک نگاهم کرد
-اگه من زیبای خفته ام تو که علاالدینی اینجا چیکار میکنی!؟
لباش رو بهم فشار داد که مثلا داره فکر میکنه بعد سرتکون داد
ز:خب راستش پرنسس جاسمین زن زندگی نبود طلاقش دادم..الان هم اینجام
خیلی جدی گفت و وقتی نگاهم کرد جفتمون خندیدم
-دیوونه
محکم لبام رو بوسید و پیشونیش رو به پیشونیم تکیه داد
ز:این لبات یه روز من رو میکشه
با خجالت خندیدمز:میگم یه دور سرعتی بریم!؟
با مظلومیت ساختگیش گفت و من چپ چپ نگاهش کردم و نتونست جلوی خندش رو بگیره
-منحرف
مثلا با عصبانیت گفتم و اون دوباره بوسم کرد
ز:بیخیال نگو تو دوست نداری
-دوست دارم ولی فکر کنم دیشب کافی بود..یجورایی انگار تغییرات هورمونی من رو تو بیشتر اثر گذاشته
مسخرش کردم ولی اون با تحسین نگاهم کرد
ز:شاید باورت نشه ماریا ولی جدا از روزی که فهمیدم بچه ی من تو شکمته اصلا یجور دیگه دوستت دارم..به چشمم زیباتر از همیشه شدی..انگار نورانی شدی مثل این نقاشی های مذهبی
لبخند زدم
ز:مامانم همیشه میگفت پدر و مادر بودن یه وظیفه ی مقدسه الان میفهمم یعنی چی
پشت گردنش رو گرفتم و کشیدمش پایین و لباش رو بوسیدم-بیخیال کمر درد یه دور سرعتی بریم
چشمهاش برق زد و گونم رو بوسید و بعد رفت سمت فکم و دستاش رو تمام بدنم حرکت میکرد و روی سینه هام وایساد که باعث شد نفسم بند بیاد..از دیشب فهمیدم که حساسیت سینه هام صد برابر بیشتر شده و زین هم در نهایت لذت ازین موضوع سواستفاده میکنه..اروم گرفتشون تو دستهاش و روی گردن و بعد ترقوم رو بوسید و اومد بالا بهم یه نیشخند زد و بعد با دستاش پاهام رو باز کرد و رفت بین پاهام و ثانیه ی بعد من اسمش رو جیغ زدم و دستم رو محکم فرو بردم تو موهاش
-زییین..
موهاش و ریشاش پوست رونم رو قلقلک میداد و اون زبون لعنتیش باعث شده بود تمام بدنم قفل کنه و نفسم به شماره افتاده بود.دلم میخواست از لذت گریه کنم
-زین..لطفا
بهم اهمیت نداد و میتونستم حس کنم نزدیکم
-من دارمم..آه..لطفا
قبل ازینکه به اوج برسم ازم فاصله گرفت و حس درموندگی تو بدنم موج میزد