38

7.2K 816 700
                                    

زین روی تخت دراز کشید و لیام لب هاش و روی گردن زین حرکت میداد

زین بی اختیار دستش و لای مو های لیام برد و آروم‌ نوازشش کرد

لیام هرگز حس به این خوبی و تجربه نکرده بود

دستش و زیر لباس زین برد و گرمای تنش و حس کرد

سرش و بلند کرد و به چشم های زین نگاه کرد

لیام منتظر اجازه ی زین بود... اون میترسید از اینکه با یه حرکت اشتباه کاری کنه زین خیلی ازش دور بشه..

این که لیام برای لمس کردن زین بی قرار باشه کاملا منطقیه

اون فوق العادس.. زیبا... مهربون.. صادق.. تمام صفت های خوب درونش جمع شده

زین نفس نفس میزد ، سرش و تکون داد و لیام تیشرت آستین دارش و درآورد

از گردن تا روی شکمش و ریز بوسید و روی شکمش متوقف شد

-چشم هات و ببند کوچولو.. تو نباید اینا رو ببینی

زین با حرف لیام خندید و دستش و زیر چونه ی لیام گذاشت و سرش و بالا آورد

لب هاش و روی لب های لیام قفل کرد

حرکات زین دست خودش نبود.. مغزش میگفت اشتباهه پسش بزن و برو ولی بدنش گوش نمی کرد

از نرمی لب های صورتی لیام لذت میبرد

لیام سرش و پایین برد و روی ترقوه ی زین و بوسید

بوسه هاش و قوی تر کرد و آروم پوست زین و وارد دهنش کرد و مکید... لاو بایت کم رنگی درست کرد و بالاتر رفت گردنش و بو کرد و بعد لب هاش و روش قرار داد

بوسه های پی در پی و گرم لیام لبخند و روی لب های زین کاشته بود

انگشت های زین بین مو های لیام حرکت میکرد و لب های لیام دست از گردن زین نمی کشید

دست زین سمت پیرهن لیام رفت و دکمه هاش و باز کرد

لیام سرش و بلند کرد و به چشم های کهربایی زین زل زد.. دست های زین روی سینه ی لیام بالا و پایین میشد و با نگاه شیطون بهش نگاه میکرد

لیام آروم خندید و لب پایین زین و وارد دهنش کرد

زین آروم ناله کرد و لیام با صدای ناله ی زین دیوونه شد

دستش و پایین تر برد و روی پاهای زین کشید.. چند بار دستش و بالا و پایین کرد و باسن زین و توی دستش گرفت

زین دوباره ناله کرد و لیام کنترل رفتارش و از دست داد

دستش و زیر شلوار زین برد و دیکش و لمس کرد

زین آه آرومی گفت و لیام شلوار زین و درآورد

بلند شد و شلوار خودش رو هم درآورد

Who are you?Where stories live. Discover now