هشدار
این پارت صحنه های غم انگیز و خشنی داره
هر کسی که با روح و روانش سازگار نیست نخونهراستی طولانیه... تقریبا دوتا پارت و یکی کردم
به جان خودم وسطش به من فحش بدین تا دوهفته آپ نمی کنم ولی به جاش به جرارد زیاد بد و بیراه بگین
دیگه زیاد بود حال نداشتم ادیت کنم به بزرگی خودتون ببخشید
عاشقتونم😍😘😘😘😇😇😇
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●صدا های عجیبی به گوش لیام میرسید
کسی چیزی رو روی زمین میکشید.. یه نفر با صدای کلفتش حرف زد
-بیدار شین... وقت نمایشه
لیام سرش و تکون داد و چشم هاش و باز کرد تصویر جلوی چشمش تار بود.. دوباره سرش و تکون داد چشم هاش و باز و بسته کرد
تصویر جلوی چشمش کم کم واضح شد... یه جسم ضعیف وسط پذیرایی دراز کشیده بود و به دست و پاهاش زنجیر های بزرگ آهنی وصل بود
لیام خیلی خوب اون جسم و میشناخت.. قلبش بدجوری آتیش گرفت.. سمت راست صورت زین خون نشسته بود و زنجیر مچ دست و پاش کبود کرده بود
لیام می خواست تکون بخوره ولی طناب های دورش اون و به ستون چسبونده بودن
-اولین نفر بیدار شد... خوش اومدی
صدای جرارد تو گوش لیام پیچید... با تعجب به عموش نگاه کرد
-اینجا چه خبره .. دست هام و باز کن... چه غلطی میکنی عوضی
جرارد بلند خندید
-یه کم تفریح با مزه ی انتقام.... آخی... جف به پسر عزیزش چیزی نگفته..... از صدات خوشم نمیاد
جرارد چسب بزرگی و به دهن لیام زد و لیام دیگه نتونست حرف بزنه
شونه هاش و تکون داد و تلاش کرد خودش رو آزاد کنه اما فایده ای نداشت
-اینجا چه خبره
صدای هری بود که بلند شد... سرش و چرخوند و با دیدن لویی که به ستون بسته شده بود و سرش پایین بود فریاد کشید
-عوضی دست هام و باز کن... لویی.. لو... صدام و میشنوی... آهای مرتیکه دست هام و باز کن
جرارد چسب دیگه ای برداشت و به زور روی دهن هری چسبوند
-از صدای تو هم خوشم نمیاد
روی دهن اسکار و نایل و لویی هم چسب زد و منتظر موند تا به هوش بیاد
چند ضربه به صورت نایل زد و بعد سیلی محکمی به صورت اسکار زد
اسکار سریع چشم هاش و باز کرد و نفس نفس زد
نمی تونست حرف بزنه و کاری انجام بده... به زین که دقیقا رو به روش بود نگاه کرد و اشک توی چشمش حلقه زد.... سعی کرد فریاد بزنه اما به خاطر دهن بسته شدش فریادش خفه شد
YOU ARE READING
Who are you?
FanfictionHighest ranking: #1 in fanfiction [complete] by sadafiiiii تو کی هستی؟ یه فرشته از قعر جهنم... زین مالیک پسری که حامله شد