21

5.9K 778 230
                                    

این پارت برای خیلی ها باز نشد دوباره آپ کردم😣😣😣
S.p

■■■■■■■

لی لی با سر و صدا وارد خونه شد

-خب خب خب ..... لیام کجاست؟؟

هری به سمتی که لی لی ازش میومد نگاه کرد

هری: سلام
لی لی: سلام... لیام کجاست؟؟؟
هری: همین الان اومد... رفت طبقه ی بالا

زین از روی مبل بلند شد و جلو اومد... به خاطر ستون های بزرگ و بلند خونه نمی تونست صورت لی لی و ببینه

زین: سلام

لی لی لبخند زد
-سلام فرشته ی من.... من اجازه نمی دم با لیام بری مسافرت... فردا وقت دکتر داری... تو یکماهه بارداری.. واقعا باورش سخته... یک ماه شد

هری: مسافرت؟!

زین: مگه قراره من و لیام جایی بریم؟؟

لی لی: اون تنبل بد اخلاق هنوز چیزی نگفته... قراره تو و لیام برین یه مسافرت یک هفته ای... اما قبلش من و تو میریم بیمارستان... دکترت خیلی تاکید داشت به موقع و سر وقت بریم.. من حاضر نیستم سلامتی تو و نوه ی کوچولوم و به خطر بندازم... و البته لیام... اون هم باید بیاد بیمارستان... باید یاد بگیره خانواده مسئولیت داره

هری و لوئی به حرف لی لی خیلی آروم خندیدن ولی بعدش نسبت به کلمه ی خانواده افسوس خوردن
واقعا میشد به لیام پین و زین مالیک و جنینی که هنوز خیلی کوچیکه گفت خانواده؟؟؟

هری و لوئی که این طور فکر نمی کردن

لیام به سمتشون اومد
-تو اینجایی

لی لی با عصبانیت جواب لیام و داد
-آدم به مادرش نمیگه تو اینجایی...

-خب چی بگم.... الان وقت تربیت کردن نیست

-تو بچگیت نتونستم شاید الان موفق بشم

-بیخیال... همیشه فقط برای اسکار وقت داشتی... تازه یادت افتاده منم وجود دارم و باید به مسائل مثلا تربیتی من برسی‌.... حرفات خنده داره لی لی پین

-لیااام.... چه طور میتونی این حرف و بزنی... من بین تو و اسکار فرق نذاشتم

-مسئله همینه لی لی... من پسرت بودم و اسکار پسر برادر شوهرت بود

-اسکار مادرش و تازه از دست داده بود و پدرشم ترکش کرده بود

-من مسئول آدم های بی پدر و مادر نیستم... به درک که مامان و بابا نداره اصلا به من چه

طبق حرف های زین ، لی لی می دونست زین توی یتیم خونه بزرگ شده و پدر و مادرش و از دست داده... برای همین فریاد زد

-دهنت و ببند لیام... تو حق نداری اینجوری حرف بزنی

-هه... حتی الانم از اسکار دفاع میکنی... بس کن لی لی... تو کِی دست از سر من بر میداری

Who are you?Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz