با صدای ملچ و مولوچ کردن زین کریس از خواب بیدار شد
اول از همه چشمش به لیام افتاد یه دستش روی گردنش بود انگار گردنش درد میکرد.. سرش و کج کرده بود و به زینی که چارزانو روی زمین نشسته بود و چیزی می خورد نگاه میکرد
کریس یاده حرف های لیام افتاد... زین هنوزم دوستش داره
خندید و پیش زین رفت می خواست صورتش و ببوسه ولی زین با یه نصفه خیارشور که توی دهنش بود شروع کرد حرف زدن
-اول صورتت و بشور... اثر آبدهنت هنوز مونده
-شت
کریس گفت و دستش و روی چونش کشید و سمت دستشویی رفت
لیام فهمید با بیدار شدن کریس لحظه های خوش اونم تموم شده.. می خواست بره بیرون که زین صداش کرد
-لیام... ممنونم
لیام لبخند زد و از اتاق بیرون رفت.. اولین چیزی که دید صورت اخموی نایل بود
-با خیارشورم چی کار کردی؟؟؟
-اونا دیگه خیارشوره زینن و توی معدش به سر میبرن
-زین؟؟!!!!
-آره زین
-فقط چون برای اون بردی چیزی نمیگم وگر نه میخواستم خفت کنم
لیام شونه هاش و بالا انداخت .. می خواست از کنار اتاق نایل رد بشه که اسکار ازش بیرون اومد.. لیام به اسکار چپ چپ نگاه کرد
-تو توی اتاق نایل بودی؟؟؟؟
-آره اونجا خوابم برد
-پس نایل کجا خوابید؟؟؟؟؟
-نمی دونم چندان مهم نیست
صدای نایل بلند شد
-من دیشب تو اتاق پسر عموی دیوونت موندم
لیام نیشخند موذیانهای زد
-فکر کنم دیگه مهمه اون کجا خوابیده بود... امیدوارم بتونی اون اتاق و به حال اولش برگردونی
اسکار سمت اتاق دوید .. باورش نمیشد در عرض یک شب بشه یه اتاق و به چنین سطل آشغالی تبدیل کرد
پوست میوه و آشغال چیپس روی زمین افتاده بود
دستمال کاغذی استفاده شده همه جا ریخته شده بود و تیکه های خورد شده ی چیپس روی زمین پخش بود
اسکار خیلی آروم از بین آشغال ها رد شد و چمدونش و برداشت.. ترجیح میداد برای آخر هفته به خونه ی تمیز و آروم خودش برگرده
چمدونش و جلوی در گذاشت تا موقع ی بیرون رفتن برش داره و دیگه برنگرده
صدای داد و بیداد هری توی خونه پیچید
-لنگ ظهره.. الان لیلی میاد و پدرمون و در میاره زین تو باید براش یه سالن کودک طراحی کنی..لیام ، اسکار شماها حاضرید همه ی کار های شرکت باشماست... لوئی طرح لباس هاش و حاضر کردی؟؟ نایل.. یکی اون تنبل و از توی تخت بیرون بکشه به اون ایوانز هم بگین بلند شه باید کلی عکس امروز بندازه
YOU ARE READING
Who are you?
FanfictionHighest ranking: #1 in fanfiction [complete] by sadafiiiii تو کی هستی؟ یه فرشته از قعر جهنم... زین مالیک پسری که حامله شد