زین به جعبه ی بزرگ که پر از قوطی و اسپری رنگ بود نگاه کرد
قوطی رنگ قرمز و برداشت و بخشی ازش و توی ظرف ریخت
به دیوار نگاه کرد و طرحش و تصور کرد
دیوار کاملا قرمز با ستاره های ریز طلایی
بخش پایین دیوار گل های درشت صورتی داشته باشه
غلتک و داخل ظرف برد و بعد روی دیوار گذاشت و مچ دستش و حرکت داد
بوی رنگ زننده بود و باعث شد زین کمی سرفه کنه
چیزی روی صورتش قرار گرفت
زین چرخید و با چشم های شکلاتی لیام مواجه شد
لیام ماسک بزرگی و روی صورت زین گذاشت تا بوی رنگ اذیتش نکنه
-لیلی اسرار داشت من بیام و طرح هایی که کشیدی و ببرم... ماسک تو جعبه بود چرا خودت برنداشتی؟؟ طرح کشیدی؟؟
زین از پشت ماسک حرف زد و به خاطر همین کمی صداش بم شد
-من فقط دو تا سرسره و یه تاب کشیدم
-همونا برای این سه ساعت خیلی هم زیاده.. فلزی باشن یا چوبی؟؟ به کدوم کارگاه بفرستم؟؟
-من نمی دونم
-تک طراحی... نظر تو فقط مهمه
-فلزی باشن... ممکنه خورده چوب توی دست بچه ها بره
-باشه.... ناهار خوردی؟؟؟
زین سرش و به نشونه ی نه تکون داد و لیام از اتاق بیرون رفت
به رنگ کردن دیوار مشغول شد و به هیچ چیز دیگه فکر نکرد... سعی میکرد رنگ کاملا یکدست و تمیز بشه
وسط پاییز بود ولی زین گرمش شده بود.. پیراهنش و درآورد و قلمو به دست گرفت
طرح ستاره های طلایی و کشید .. می خواست وسطشون و رنگ کنه که در باز شد
پاکت بزرگی دست لیام بود و با متعجب به زین بدون پیراهن نگاه کرد
چشم هاش روی تن زین قفل شده بود ولی زین اصلا خجالت نکشید و همون جوری جلوش وایساد
-آ.... خب... ناهار گرفتم... همبرگر ... میخوری..؟
-ممنون.. الان کارم تموم میشه
-خب..هوم..آ..باشه
-چرا اینجوری حرف میزنی؟؟؟
-چی؟؟ هیچی..هههه اصلا من مشکلی ندارم
-طرحم خیلی مسخره شده؟؟ خودم میدونستم نباید انجامش بدم
-چی؟؟ نه نه نه.... هیچ ربطی به رنگ دیوار نداره فقط تو بدون لباس باعث میشی من گرمم بشه
زین خندش گرفته بود.. سرش و پایین انداخت و لباسش و پوشید
لیام به خاطر حرفی که زده بود و عکس العمل زین بلند بلند می خندید و باعث میشد خنده ی زین بیشتر بشه
YOU ARE READING
Who are you?
FanfictionHighest ranking: #1 in fanfiction [complete] by sadafiiiii تو کی هستی؟ یه فرشته از قعر جهنم... زین مالیک پسری که حامله شد