44

5.6K 726 116
                                    

زین به جعبه ی بزرگ که پر از قوطی و اسپری رنگ بود نگاه کرد

قوطی رنگ قرمز و برداشت و بخشی ازش و توی ظرف ریخت

به دیوار نگاه کرد و طرحش و تصور کرد

دیوار کاملا قرمز با ستاره های ریز طلایی

بخش پایین دیوار گل های درشت صورتی داشته باشه

غلتک و داخل ظرف برد و بعد روی دیوار گذاشت و مچ دستش و حرکت داد

بوی رنگ زننده بود و باعث شد زین کمی سرفه کنه

چیزی روی صورتش قرار گرفت

زین چرخید و با چشم های شکلاتی لیام مواجه شد

لیام ماسک بزرگی و روی صورت زین گذاشت تا بوی رنگ اذیتش نکنه

-لی‌لی اسرار داشت من بیام و طرح هایی که کشیدی و ببرم... ماسک تو جعبه بود چرا خودت برنداشتی؟؟  طرح کشیدی؟؟

زین از پشت ماسک حرف زد و به خاطر همین کمی صداش بم شد

-من فقط دو تا سرسره و یه تاب کشیدم

-همونا برای این سه ساعت خیلی هم زیاده.. فلزی باشن یا چوبی؟؟ به کدوم کارگاه بفرستم؟؟

-من نمی دونم

-تک طراحی... نظر تو فقط مهمه

-فلزی باشن... ممکنه خورده چوب توی دست بچه ها بره

-باشه.... ناهار خوردی؟؟؟

زین سرش و به نشونه ی نه تکون داد و لیام از اتاق بیرون رفت

به رنگ کردن دیوار مشغول شد و به هیچ چیز دیگه فکر نکرد... سعی میکرد رنگ کاملا یکدست و تمیز بشه

وسط پاییز بود ولی زین گرمش شده بود.. پیراهنش و درآورد و قلمو به دست گرفت

طرح ستاره های طلایی و کشید .. می خواست وسطشون و رنگ کنه که در باز شد

پاکت بزرگی دست لیام بود و با متعجب به زین بدون پیراهن نگاه کرد

چشم هاش روی تن زین قفل شده بود ولی زین اصلا خجالت نکشید و همون جوری جلوش وایساد

-آ‌.... خب... ناهار گرفتم... همبرگر ... می‌خوری..؟

-ممنون.. الان کارم تموم میشه

-خب..هوم..آ..باشه

-چرا اینجوری حرف میزنی؟؟؟

-چی؟؟ هیچی..هههه اصلا  من مشکلی ندارم

-طرحم خیلی مسخره شده؟؟ خودم میدونستم نباید انجامش بدم

-چی؟؟ نه نه نه‌‌‌‌.... هیچ ربطی به رنگ دیوار نداره فقط تو بدون لباس باعث میشی من گرمم بشه

زین خندش گرفته بود.. سرش و پایین انداخت و لباسش و پوشید

لیام به خاطر حرفی که زده بود و عکس العمل زین بلند بلند می خندید و باعث میشد خنده ی زین بیشتر بشه

Who are you?Where stories live. Discover now