68

5.6K 718 240
                                    

صدای خر و پف ترسناکی توی گوش زین پیچید
چشم هاش و باز کرد و به اسکار چشم دوخت

با دهن باز خوابیده بود و صدای گراز وحشی از حلقش بیرون میومد و آب دهنش از لای لب هاش بیرون ریخته بود

زین در حال خمیازه کشیدن خندید و بالشت زیر سر برادرش و جا به جا کرد تا خر و پفش قطع بشه
سرش و خاروند و به اطراف نگاه کرد و تمام اتفاق های شب گذشته یادش اومد

دلش گرفت

دوست نداشت لیام ازش فاصله بگیره ... اون حتی بهش نگاهم نکرد

صدای تق تق برخورد دست کسی با در بلند شد و زین بدون اینکه صورتش و بشوره سراغ در رفت

وقتی در و باز کرد با صورت بی رنگ و رو و چشم‌های گود رفته ی لیام مواجه شد.. چشم هاش و بسته بود و سرش و به دیوار تکیه داده بود

-صبح بخیر

لیام چشمش و باز کرد و سعی کرد به زین لبخند بزنه

-صبح بخیر... من متاسفم

لیام گفت و زین و بغل کرد.. به حرف زدنش ادامه داد

-نمی دونم چی کار کردم ولی خیلی متاسفم.. زین من فقط سرم درد میکنه و خوابم میاد.. خیلی حالم خوب نیست میشه درکم کنی؟؟

-سرت خیلی درد میکنه؟؟ هنوز خوب نشدی؟؟

زین با نگرانی پرسید و به چشم های لیام خیره شده

لیام دست های زین و توی دستش گرفت
-خوب میشه.. وقتی برگردیم خونه همه چی به حالت عادی بر میگرده

زین سرش و پایین انداخت و متوجه زخم های روی دست لیام شد... قلبش مچاله شد... طاقت دیدن زخم هاش و نداشت

-دستت... چی شده؟؟ درد داره؟؟

زین با بغض گفت و پشت دست لیام و فوت میکرد تا دردش کم بشه

-زینم.... بهم نگاه کن.. من خوبم

زین دست هاش و دور لیام حلقه کرد و سرش و روی سینه ی همسرش گذاشت

-آهای.... از هم فاصله بگیرید.... حداقل تو اتاق من باید یک متر از هم فاصله داشته باشین

صدای اسکار بلند شد و زین و لیام به طرفش چرخیدن.. لیام چشم غره ای رفت و جوابش و داد

-قبول... ما میریم اتاق خودمون

-امکان نداره بزارم فسقلیم و بدزدی

-اینجوری صداش نکن

-داداش خودمه دوست دارم فسقلی صداش کنم

-همسرمنه پس میگم اینجوری صداش نکن

اسکار و لیام بدون اینکه متوجه بشن هر کدوم بازوی زین و گرفته بودن و به سمت خودشون میکشیدن

زین عصبی شد و سرشون داد زد

-بسه... اصلا به من دست نزنین

زین از اتاق بیرون رفت و ولی  نمی دونست کجا میره.. تند تند راه میرفت و از دست اسکار و لیام عصبانی بود
شاید مثل گذشته با هم دعوا های ترسناکی نداشته باشن اما هنوز باهم لج میکنن

Who are you?Onde histórias criam vida. Descubra agora