صدای خر و پف ترسناکی توی گوش زین پیچید
چشم هاش و باز کرد و به اسکار چشم دوختبا دهن باز خوابیده بود و صدای گراز وحشی از حلقش بیرون میومد و آب دهنش از لای لب هاش بیرون ریخته بود
زین در حال خمیازه کشیدن خندید و بالشت زیر سر برادرش و جا به جا کرد تا خر و پفش قطع بشه
سرش و خاروند و به اطراف نگاه کرد و تمام اتفاق های شب گذشته یادش اومددلش گرفت
دوست نداشت لیام ازش فاصله بگیره ... اون حتی بهش نگاهم نکرد
صدای تق تق برخورد دست کسی با در بلند شد و زین بدون اینکه صورتش و بشوره سراغ در رفت
وقتی در و باز کرد با صورت بی رنگ و رو و چشمهای گود رفته ی لیام مواجه شد.. چشم هاش و بسته بود و سرش و به دیوار تکیه داده بود
-صبح بخیر
لیام چشمش و باز کرد و سعی کرد به زین لبخند بزنه
-صبح بخیر... من متاسفم
لیام گفت و زین و بغل کرد.. به حرف زدنش ادامه داد
-نمی دونم چی کار کردم ولی خیلی متاسفم.. زین من فقط سرم درد میکنه و خوابم میاد.. خیلی حالم خوب نیست میشه درکم کنی؟؟
-سرت خیلی درد میکنه؟؟ هنوز خوب نشدی؟؟
زین با نگرانی پرسید و به چشم های لیام خیره شده
لیام دست های زین و توی دستش گرفت
-خوب میشه.. وقتی برگردیم خونه همه چی به حالت عادی بر میگردهزین سرش و پایین انداخت و متوجه زخم های روی دست لیام شد... قلبش مچاله شد... طاقت دیدن زخم هاش و نداشت
-دستت... چی شده؟؟ درد داره؟؟
زین با بغض گفت و پشت دست لیام و فوت میکرد تا دردش کم بشه
-زینم.... بهم نگاه کن.. من خوبم
زین دست هاش و دور لیام حلقه کرد و سرش و روی سینه ی همسرش گذاشت
-آهای.... از هم فاصله بگیرید.... حداقل تو اتاق من باید یک متر از هم فاصله داشته باشین
صدای اسکار بلند شد و زین و لیام به طرفش چرخیدن.. لیام چشم غره ای رفت و جوابش و داد
-قبول... ما میریم اتاق خودمون
-امکان نداره بزارم فسقلیم و بدزدی
-اینجوری صداش نکن
-داداش خودمه دوست دارم فسقلی صداش کنم
-همسرمنه پس میگم اینجوری صداش نکن
اسکار و لیام بدون اینکه متوجه بشن هر کدوم بازوی زین و گرفته بودن و به سمت خودشون میکشیدن
زین عصبی شد و سرشون داد زد
-بسه... اصلا به من دست نزنین
زین از اتاق بیرون رفت و ولی نمی دونست کجا میره.. تند تند راه میرفت و از دست اسکار و لیام عصبانی بود
شاید مثل گذشته با هم دعوا های ترسناکی نداشته باشن اما هنوز باهم لج میکنن
VOCÊ ESTÁ LENDO
Who are you?
FanficHighest ranking: #1 in fanfiction [complete] by sadafiiiii تو کی هستی؟ یه فرشته از قعر جهنم... زین مالیک پسری که حامله شد