14.زارا مرده؟

86 14 2
                                    

لیام با ناراحتی به بِرَد نگاه کرد

_بِرَد بسه.

+نههههه، نهههه، بس نیست.

_ولی فایده ای....

+میتونی اون دهنتو ببندی و گورت و گم کنی چون بودنت اینجا هیچ فایده ای نداره

جید آروم به لیام گفت:بهتره تنهاش بزاریم

لیام سری تکون داد و به بقیه بچه ها اشاره کرد. هری ضربه‌ای به شونه بِرَد زد و با لیام و جید رفت.
بِرَد کلافه سرشو گرفت و به سنگ بزرگی که کنار رودخونه بود تکیه داد و نشست. پاهاشو دراز کرد و با ناامیدی به انتهای رودخونه نگاه کرد

_کجایی دختر؟ کجایی؟

دستشو گذاشت زمین تا بلند شه که با حس کردن مایع لزجی زیر دستش سریع دستش و برداشت. به دستش نگاه کرد و توی نور کم شب متوجه سرخی دستش شد.
______________________________________

بعد تموم شدن حرفای الکس آتیلا لبخند پیروزمندانه ای زد

_پسر خودمه(بعد اخمی کرد) ولی زین الان کجاست؟؟

الکس پوزخندی زد

+از موقعی که خائن و توی جنگل کشتید غیبش زده

_زین و پیدا کنید و بگید بیاد پیش مننننن

_نیازی نیست من اینجام.

الکس  با نفرت به زین نگاه کرد و زین با نیشخند زل زد تو چشمای الکس

_متاسفم بابت فوت همسرت. اخخخخ ببخشید فکر کنم اصلا زنت نشد. درست میگم؟

الکس از عصبانیت دستاشو مشت کرد

+منم بابت فوت نامزدت متاسفم. یه خائن حروم زاده....

با مشتی که زین به الکس زد الکس ادامه حرفشو خورد

_حروم زاده تویی و اون باباااات

الکس اومد جوابشو بده که هردو با فریاد آتیلا ساکت شدن

_کاااافیه.

الکس خون گوشه لبشو پاک کرد و آروم طوری که زین بشنوه گفت

+تقاص این کارت و پس میدی

بعد سالن و ترک کرد
______________________________________

هریت و نایل کنار آتیش نشسته بودن و هریت داشت زانوی نایل و چک میکرد.
نایل با لبخند به هریت که شعله های آتیش صورتش و زیبا تر نشون میداد خیره شده بود که هریت سرشو آورد بالا به نایل نگاه کرد. صورت هاشون نزدیک هم شد و هردو چشماشون و بستن.

_محض رضای خداااا. اون بیرون یه گروه دارن دنبال یکی می‌گردن اونوقت شماها اینجا نشستین لاو میترکونین؟

نایل با دندونای بهم چسبیده سرشو آورد عقب و گفت:لویییییییییییی

هریت که از خجالت داشت آب میشد سریع بلند شد و به سمت کلبه رفت

City Hunter Where stories live. Discover now