27.تو اون و پیدا کردی

54 10 6
                                    

همه به ترتيب یکی بعد از دیگری گل های رزي و که دستشون بود و روی قبر سم گذاشتن. الا بعد از گذاشتن گل سریع پیش لویی که از همه دور تر روی سنگی نشسته بود رفت. جلوی لویی ایستاد و بخاطر سرمای زیاد خودش و بغل کرد

_خوبی؟

لویی به الا نگاهی کرد. آهی کشید و بخاری بخاطر سرما از دهنش بیرون اومد

+در جواب این سوال قطعا همیشه باید گفت خوبم. چه راست چه دروغ.

الا نزدیکش شد پیشش نشست. دستاشو گذاشت روی پای لویی

_در جواب همه. ولی... من همه ام؟؟

لویی بهش زل زد و قطره اشکی روی گونه اش افتاد

+خوب نیستم

بعد گفتن این حرف سرش و گذاشت روی سینه الا و الا آروم سرش و نوازش کرد.

هری و نایل و هریت کنار هم ایستاده بودن. نایل که دست هریت توی دستاش بود برگشت به هری نگاه کرد.

_تو خودتی!

هری که زل زده بود به قبر سم آروم زمزمه کرد

+همه چی به هم ریخته.

_یعنی چی؟

+این بخاطر منه احمق و ترسوئه. اگه من فرار نمیکردم و اونجا جلوش وایمیستادم اینجوری نمیشد.

نایل دست هریت و ول کرد و کامل برگشت سمتش

_اگه تو وایمیستادی، اون موقع تو یه احمق بودی. چون همونجا درجا آتیلا سرت و میزاشت روی سینه ات. تو فرار کردی. ولی برای یه مدت کوتاه. تو برای انتقام برمیگردی. تو باید چیزی و که حقته و پس بگیری. تو با فرار کردنت فهمیدی شکارچی شهر کیه و اون چیزی که درموردش فکر میکردی اشتباه بوده و فهمیدی اوناهم خوبی و خوشی این کشور و میخوان. تو فهمیدی نباید به هرکسی اعتماد کرد، کی فکرشو می‌کرد الکس و باباش همدست آتیلا باشن؟ یا اون وزیر احمق؟و از همه مهم تر... تو اون و پیدا کردی(با سر به جید که گلی و روی قبر داشت میزاشت اشاره کرد)... این از همه مهم تره چون عشق قشنگ ترین چیزیه که توی زندگی هر آدمی اتفاق میافته

هری اول به نایل و بعد جید نگاهی انداخت. جید صورتش پر از زخم و کبودی بود. با دیدن صورتش بیشتر ناراحت و عصبانی شد. آروم زمزمه کرد

+مطمئن باش این کشور و نجات میدیم. باهم...

لویی و الا برگشتن پیش بقیه که الا آروم از لویی پرسید

_زارا زیر اون درخت چیکار میکنه؟ از موقعی که اومدیم رفته اونجا.

لویی به زارا نگاه کرد

+پیش پری دیگه.

الا با تعجب زل زد به جایی که زارا بود

_پری؟ پری و اونجا دفن کردن؟

City Hunter Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang