16.اون خونِ زاراست!!

67 9 5
                                    

زین روی زمین توی ایوون نشسته بود و به آسمون شب خیره شده بود.جام شرابشو تا ته خورد و باز با پارچ جامش و پر کرد

_فاااک.همیشه اون بازیت و مسخره میکردم ولی الان شدیدا دلم میخواد باز باهات اون بازی و کنم. چرا گفتم اون بازی چرته؟ چرا؟

______________________________________

... ٩سال پیش
زین و پری توی گلزار زیر تنها درخت اونجا نشسته بودن.

_ااه.پری حوصله ام سر رفت.

+زیننن؟ ریلی؟ اینجا عالیه. نسیم خنک شب. بوی گل ها. این درخت و خوب توهم میتونی تاج گل درست کنی(پری با ذوق تاج گلی و که درست کرده بود و به زین نشون داد) نگاااه کن. خوشگله؟؟

زین به تاج توی دست پری و بعد به لبخندش نگاه کرد

_به نظر من اصلا خوشگل نیست!! ولی... (تاج و از دست پری گرفت و روی سرش گذاشت) الان قشنگ‌ترین تاجی هستش که توی عمرم دیدم.

پری لبخندی از روی خجالت زد و زین موهای پری و نوازش کرد و سرش و نزدیک صورتش برد. پری که خیلی خجالت کشیده بود زود خودشو کشید کنار و خوابید روی زمین و داد زد

+بیا خوب بازی کنیم

زین که از این حرکت پری خنده اش گرفته بود گفت

_ چه بازی؟؟

پری بقلش روی زمین چند تا ضربه زد و به زین نگاه کرد

+اینجا دراز بکش تا بهت بگم

زین دراز کشید

_چه بازی چرتی:/

+تو کدومی؟؟

_چییی؟؟

پری اشاره ای به آسمون کرد

+تو کدومی ؟؟ کدوم ستاره ای؟؟

زین به آسمون نگاه کرد و کمی بعد به کم نور ترین ستاره توی آسمون اشاره کرد

_اون

پری با تعجب گفت

+اوننن؟ همون کم نوره؟؟

زین بی حوصله دستاشو زیر سرش گذاشت

_اوهوم

+آخه چرااا؟؟

_خوب چون برای هیچ کسی اهمیتی ندارم. به چشم هیچ کسی نمیام!

پری سریع از جا‌ش بلند شد و نشست و زین هم پاشد و روبه روش نشست

_چیشد؟؟

پری با لبخند به زین نگاه کرد و گفت

+اگه اینجوریه تو اصلا ستاره نیستی! (زین با تعجب و نگرانی به پری نگاه کرد) تو برای من توی آسمون ستاره نیستی. تو مثل ماه هستی!

زین با این حرف پری به ماه نگاه کرد

_ماه؟

پری دستی روی گونه زین کشید

City Hunter Where stories live. Discover now