زین روی زمین توی ایوون نشسته بود و به آسمون شب خیره شده بود.جام شرابشو تا ته خورد و باز با پارچ جامش و پر کرد
_فاااک.همیشه اون بازیت و مسخره میکردم ولی الان شدیدا دلم میخواد باز باهات اون بازی و کنم. چرا گفتم اون بازی چرته؟ چرا؟
______________________________________
... ٩سال پیش
زین و پری توی گلزار زیر تنها درخت اونجا نشسته بودن._ااه.پری حوصله ام سر رفت.
+زیننن؟ ریلی؟ اینجا عالیه. نسیم خنک شب. بوی گل ها. این درخت و خوب توهم میتونی تاج گل درست کنی(پری با ذوق تاج گلی و که درست کرده بود و به زین نشون داد) نگاااه کن. خوشگله؟؟
زین به تاج توی دست پری و بعد به لبخندش نگاه کرد
_به نظر من اصلا خوشگل نیست!! ولی... (تاج و از دست پری گرفت و روی سرش گذاشت) الان قشنگترین تاجی هستش که توی عمرم دیدم.
پری لبخندی از روی خجالت زد و زین موهای پری و نوازش کرد و سرش و نزدیک صورتش برد. پری که خیلی خجالت کشیده بود زود خودشو کشید کنار و خوابید روی زمین و داد زد
+بیا خوب بازی کنیم
زین که از این حرکت پری خنده اش گرفته بود گفت
_ چه بازی؟؟
پری بقلش روی زمین چند تا ضربه زد و به زین نگاه کرد
+اینجا دراز بکش تا بهت بگم
زین دراز کشید
_چه بازی چرتی:/
+تو کدومی؟؟
_چییی؟؟
پری اشاره ای به آسمون کرد
+تو کدومی ؟؟ کدوم ستاره ای؟؟
زین به آسمون نگاه کرد و کمی بعد به کم نور ترین ستاره توی آسمون اشاره کرد
_اون
پری با تعجب گفت
+اوننن؟ همون کم نوره؟؟
زین بی حوصله دستاشو زیر سرش گذاشت
_اوهوم
+آخه چرااا؟؟
_خوب چون برای هیچ کسی اهمیتی ندارم. به چشم هیچ کسی نمیام!
پری سریع از جاش بلند شد و نشست و زین هم پاشد و روبه روش نشست
_چیشد؟؟
پری با لبخند به زین نگاه کرد و گفت
+اگه اینجوریه تو اصلا ستاره نیستی! (زین با تعجب و نگرانی به پری نگاه کرد) تو برای من توی آسمون ستاره نیستی. تو مثل ماه هستی!
زین با این حرف پری به ماه نگاه کرد
_ماه؟
پری دستی روی گونه زین کشید
YOU ARE READING
City Hunter
Historical Fiction♚➹ حکومتی که سقوط میکند و گویی همه چی تمام شده است! اما این تازه شروع یک ماجرا است... و ققنوسی است در حال سوختن و دوباره متولد شدن...