لویی دنبال الا داشت میدوید و الا جیغ میزد و میخندید و افراد پایگاه میخندیدن که با صدای جید دست از دویدن برداشتن
_لوییییی عین بچه ها رفتار نکن. ما الان میشد گفت توی جنگیم و تو داری دنبال بازی میکنی؟
جید بعد این حرف نیشخندی زد و لویی با حرص گفت
+الان مثلا داری تلافی میکنی؟
هری با این حرف بلند زد زیر خنده و الا گیج به هری نگاه کرد. جید موذیانه نگاهی به لویی کرد و شونه هاش و انداخت بالا
_هرجوری دوست داری فکر کن.
بعد هم سمت بچه ها برگشت و داد زد
_برد و کسی ندیده؟ صبح شیفتش تموم میشد الان دیگه ظهره. کدوم گوریه؟
ادوارد که داشت شمشیر ها و میآورد داد زد
+جیسون که شیفت بعدی برَده خیلی وقته که رفته.
زارا که نشسته بود روی پله کلبه و از سرما توی خودش مچاله شده بود کنجکاو به حرف های بقیه گوش میداد. لیام و دید که داشت سمتشون میومد. جید دستاش و زد بهم و داد زد
_بَههههههه چه عجب پیدات شد. کدوم گوری بودی؟ کله سحر تو خواب و بیداری میبینم آقا دارن از در میرن بیرون میگم کجا میری گفتی میری مخزنت پر شده خالیش کنی:/ مخزنت تازه الان خالی شد؟ چقدر خورده بودی؟
+شهر بودم.
لیام اینو گفت و داشت از کنار ادوارد رد میشد که زد روی شونه اش و بهم لبخندی زدن و جید که از خونسرد بودن لیام عصبی شده بود با عصبانیت گفت
_شهر بودی؟ اونجا چه غلطی میکردی؟ مگه قرار نشد که هرکی به جز لویی که وظیفهاش خبر آوردن از شهره خواست بره شهر به افراد خبر بده که اگه برنگشت بدونیم موقعیت اضطراريه. هاااان؟
+واسه جاسوسی نرفته بودم که.
_نه باباااا؟برای چی رفته بودی اونوقت؟؟؟
+همین جوری.
لويي که از سرما دماغش قرمز شده بود نیشخندی زد
_حتمن رفته از اون پای سیب خوشمزه ها بخره.
لیام با این حرف لویی چشماش گرد شد و برگشت با تعجب به لویی نگاه کرد. جید پوکر گفت
+پای سیب؟؟
_آره دیگههههه. مگه نه لیام؟
لیام عصبی گفت
+نه داره چرت میگه.
لويي با اون دماغ قرمزش و چشمای آبیش قیافه موذیانه ای گرفت و دستاش و جلو دهنش گرفت و ها کرد تا گرم بشن
_اِاِاِاِ. آره دارم چرت میگم. پس اونی که توی میدون هرروز حواسش به اون شیرینی فروشی هس منم نه؟ لامصب چه پای سیب های خوشمزه ای هم داره.
ESTÁS LEYENDO
City Hunter
Ficción histórica♚➹ حکومتی که سقوط میکند و گویی همه چی تمام شده است! اما این تازه شروع یک ماجرا است... و ققنوسی است در حال سوختن و دوباره متولد شدن...