22.اونا کجان؟

59 15 9
                                    

انقد کامنت و ویت هاتون کمه آدم اصن حس نوشتن بهش دست نمیده😑😑😑
خیلی نامردین الله وکیلی :/ خوب چرا فقط میخونین بعد ویت نمیدید؟
اگه خوشتون نیومده و ویت نمیدید، پس اصن چرا میخونین؟ اگه خوشتون اومده پس چرا ویت نمیدید؟ 😒😓
______________________________________

الا با ناراحتی هی مسیر بین کلبه و درخت و طی می‌کرد و ناخنش و می‌جوید. با دیدن هری و بِرَد دست از جوییدن ناخن هاش برداشت و به سمتشون دوید

_چیشد پیداشون کردین؟؟

بِرَد با ناراحتی سری تکون داد و به زمین خیره شد

+نه، انگار آب شدن رفتن تو زمین

_وااای. حالا چی میشه؟ هوا هم تاریک شده دیگه

بِرَد کلافه موهاشو بهم ریخت

+نمیدونم نمیدونم

_لویی و نایل کجان؟

هری که دید بِرَد تو فکره و متوجه سوال الا احتمالا نشده سری از تاسف تکون داد و به الا نگاه کرد

+نایل مثل دیوونه ها داره دنبال هریت میگرده. لویی هم پیششه.

الا سری تکون داد و ناراحت روی تخته سنگی نشست. زیر لب زمزمه کرد

_اونا کجان؟

______________________________________

الکس عصبانی دادی کشید

_کااااار کی بوددددده؟

+نمیدونم. هفت تا کشته و یدونه زخمی دا...

الکس سریع بلند شد

_زخمی؟؟؟؟ کسی زنده مونده؟؟؟

+بله قربان

الکس نیشخندی زد

_بریم پیشش. به شاهد داریم

.
.
.
الکس نگاهی به سرباز که زانوش و بسته بودن و ناله می‌کرد انداخت

_اسمت چیه؟

+زک...

الکس سری تکون داد و نشست بغلش

_هرچی دیدی و تعریف کن

سرباز با ترس بهش نگاه کرد

+من و دوستم توی جنگل داشتیم میرفتیم سمت غرب که اون دختره و دیدیم

از درد دندوناش و بهم فشاری داد و الکس با عجله گفت

_کدوم دختر؟؟ سردسته اشون؟؟

زک سری تکون داد

+نه. همونی که توی زندان بود. دختر طبیب

الکس سریع از جاش بلند شد طوری که صندلی افتاد زمین. با صدای بلندی گفت

_اونی که زارا توی فراری دادن‌ دست داشت؟؟؟

سرباز با ترس و چشمای گرد زل زد به الکس

City Hunter Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang