15.حق با لیامه

69 10 2
                                    

_بِرَد؟ تو هنوز اینجایی؟ از دیشب تا الان نخوابیدی؟؟

بِرَد به سمت هریت که وارد کلبه شده بود برگشت

+واقعا؟ صبح شده؟؟

_ آره. بچه ها دارن صبحانه میخورن.... یعنی تو متوجه نشدی صبح شده؟؟

بِرَد سرشو به نشونه نه تکونی داد و به زارا نگاه کرد.

+چرا بیدار نمیشه؟

_خون خیلی زیادی از دست داده. نیاز داره تا استراحت کنه. اگه دیشب به موقع بچه ها اون گیاهی و که گفته بودم و نیاورده بودن ممکن بود بمیره.

+اوهوم...

_ نمیایی ؟

+چرا.

بلند شد و پشت سر هریت رفت کنار بچه ها زیر درخت نشست.لیام اخمی کرد

_خوب شد اومدی. باید در مورد موضوع مهمی صحبت کنیم.

+خوب؟

_من به این دختره اعتمادی ندارم

بِرَد و هریت و الا داد زدن

+چییییییییی؟

_از کجا معلوم از طرف آتیلا اومده باشه؟؟ هوم؟

+معلوم هست چی میگی لیام؟؟ خودت دیشب دیدی دختره داشت میمیرد

_به هر حال.نباید بزاریم بفهمه تو شکارچی شهری.

بِرَد اخمی کرد و از جاش بلند شد

+گااااد. لیاممممم؟ جید تو یه چیزی بهش بگو.

جید دستاشو برد بالای سرش

_حق با لیامه.

+چییی؟ شوخیتون گرفته نه؟؟ آخه چجوری نفهمه شکارچی شهر کیه وقتی توی پایگاهه؟

_من و لیام همه چی و اوکی کردیم با بچه ها

+شما ها که همه چی و بریدین و دوختین. دیگه چرا  دارین بهم میگین؟

لیام از جاش بلند شد

_موضوع همین‌جاست پسر. خوده تو باید طوری رفتار کنی که نفهمه شکارچی شهری.

+آخه چجوری؟؟ متوجه هستی چی میگی؟؟

_کاملا متوجه ام. جلوی دختره خبری از مبارزه نیست!

+چی؟؟

جید با لبخند بلند شد و لپ بِرَد و کشید

_بزار جمله لیام و برات معنی کنم. تو باید جلوی اون نقش یه پسر دست و پا چلفتی و بی عرضه و در بیاری. مبارزه ای هم بلد نیستی. زارا و هم تا حالا ندیدی. اوکی؟؟

+ولی...

_وااای بسه دیگه. لیام بیا بریم با بچه ها تمرین کنیم

+کجا میرید؟ منم باید بیام تمرین!

لیام دستشو انداخت دور گردن جید

City Hunter Where stories live. Discover now