19.امروز تولدشه

75 9 5
                                    

زین به درخت بید تکیه داد و به سنگ هایی که به طور منظمی چیده شده بود خیره شد. گلی روی سنگ گذاشت و لبخندی زد

_سلام.تولدت مبارک. ببخشید که این مدت نیومدم. خوب میدونی پدر داره خودشو به آب و آتیش میزنه تا بتونه شکارچی و پیدا کنه اون الکس حروم زاده هم برای جلب توجهش داره تمام جنگل و زیر و رو میکنه. شاید باورت نشه ولی منی که دوست داشتم شکارچی و با دستای خودم بکشم، الان دوست دارم که نتونن پیداش کنن و اون بیاد و آتیلا و دار و دسته اش و به فاک بده. ولی خوب یه چیزه دیگه هم هست. من نمیزارم اون نزدیک پدر بشه... چون تنها کسی که قراره اون عوضی و زجر کش کنه منم...

زین از جاش بلند شد و به قبر پری نگاه کرد

_زارا و هنوز نتونستم پیدا کنم. یه حس بدی دارم. حس میکنم اون مرده. اونم من و مثل تو تنها گذاشته. ولی از یکی از جاسوسام توی سربازای الکس شنیدم که رد خونی و کنار رودخونه پیدا کردن و به سمت غرب رفته و الکس روی اون قسمت جنگل متمرکز شده. ولی یه چیزی این وسط اشتباهه. خودت میدونی توی بیشتر قسمت غربی جنگل از اون قارچ هایی رشد میکنن که زارا شدیدا بهشون حساسیت داره و کافیه نوک انگشتش یکی از اونا و لمس کنه تا باد کنه و خفه شه. زارا از اون سمت خاطره خوبی نداره. یه چیزی اینجا عجیبه...

______________________________________

هری و بِرَد درحال مبارزه بودن. هری برد و انداخت زمین و لبخندی زد

_چقدررر این صحنه برای من آشناست

و برگشت با یک لبخند خاص به نایل که به تخته سنگی تکیه داده بود و در حال خراشیدن چوبی بود نگاه کرد. نایل که فهمید منظورش مبارزه چند وقت پیش خودش و هری بوده اول اخمی کرد و بعد اونم لبخندی زد و گفت

+نگو توهم داری به اون چیزی فکر میکنی که من فکر میکنم

هری با خنده سرشو تکون داد و برگشت به بِرَد که پخش زمین شده بود و با تعجب نگاهشون می‌کرد کمک کرد بلند شه

_چی؟ شما دوتا چی میگین؟

+داداش تو عاشقی؟

_چییییییی؟؟؟؟.... نه... نه اشتباه فکر میکنی..

+اوووو کام آنننننن تو داری کی و گول میزنی؟ منی که حال و روز عاشقانه پسرعموم و هرروز تو قصر میدیدم؟ من یه عاشق و از صد فرسخی هم ببینم درجا تشخیص میدمش.

_ریدم تو اون تشخیص دادنت. ایندفعه و داری اشتباه تشخیص میدی

+تو که راست میگی.

هری نیشخندی زد و بِرَد با حرص بلند شد

_من نمی‌فهمم چرا باید زارا نفهمه من شکارچی ام و من باید بیام با شما دوتا اسکل توی جنگل تمرین کنم نه تو پایگاه خودم؟؟؟

هری و نایل زدن زیر خنده و نایل چوب توی دستشو فوت کرد تا خورده چوب هاش بره و بعد با لبخند بلند شد

City Hunter Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora