26.غرب؟یا شمال؟؟

55 8 5
                                    

وااای بالاخره تونستم پارت قبلی و آپ کنم و واتپد چوس کن و از برق کشید😭😍
توروخدا با ویت و کامنت هاتون بهم انرژي بدید.
این چند وقت خیلی بخاطر اینکه آپ نمیشد ناراحت بودم😖
______________________________________
الکس با عصبانیت با مشت زد توی صورت ادام

_بی عرضههههههههههه

+قربان...

_خفه شوووووووو. چجوری اونا مردنننن. اومدی زل زدی توی چشمام راحت میگی 9 سرباز مردن؟؟؟

+با افراد شکارچی شهر درگیر شدن

_آخه از کجا میدونی با اونا درگیر شدن؟؟؟مگه اجازه کشتن اونا و داشتن؟ سیصد بار گفتم که اگه میتونین دستگیرشون کنید که حرف بکشیم بیرون ازشون.

+این دستوری بوده که جناب آتیلا دادن. هرکسی و که لباس افراد شکارچی و پوشیده باشن و باید بکشيم.

الکس گیج سری تکون داد که با حرف بعدی آدام تعجب کرد

_ولی ایندفعه درگیری توی شمال جنگل بوده

آتیلا گیج تر زل زد به نقشه روی میز

_لعنتی اصن نمی‌فهمم. غرب؟ یا شمال؟ ... اونا کجان

صدای در اومد

_بیا تو

سرباز با عجله اومد تو

+قربان دوتا جنازه سرباز ها توی شمال شرقی جنگل پیدا شده

الکس عصبانی و گیج تر زل زد به نقشه

_بازم میگم. یه چیزی این وسط میلنگه.
______________________________________

زارا ناامید از اینکه بِرَد و نه توی خونه درختی و نه توی گلزار پیداش نکرده بود به سمت دریاچه میرفت. پسری و دید که کنار دریاچه نشسته و پشتش به زارا بود. زارا باشک کمی نزدیک تر رفت و با دیدن کت مخصوص افراد شکارچی شهر که پسر کنار خودش گذاشته بود مطمئن شد که اون بِرده.
با ذوق آروم آروم نزدیکش شد و دستش و گذاشت روی چشمای بِرَد.
بِرَد اول کمی تعجب کرد و بعد دستاشو گذاشت روی دستای زارا

_جید؟؟

+....

_جید تویی؟؟ تو فقط میدونی که من هرموقع ناراحتم میام اینجا.

+....

بِرَد که از اینکه جوابی نشنیده بود عصبی شد. با یه حرکت سریع دستاش و برد پشت سرش و  بازوی زارا و گرفت و اون و پرت کرد روی زمین. سریع خودش و انداخت روی زارا و ساعد دستشو گذاشت روی گردنش. با دیدن زارا با تعجب زمزمه کرد

_زارا؟؟

زارا شوکه بهش خیره شده بود و با چشمای گرد گفت

+چجوری؟؟

بِرَد سریع دستش و برداشت و چهار زانو نشست روی زمین و زل زد به زارا و اخمی کرد و با لحن سردی گفت

City Hunter Donde viven las historias. Descúbrelo ahora