-دلم برای خواهرم تنگ شده,این قدر که گاهی میخوام درسو ول کنم و برم پیشش.
همیشه با شیطنت اذیتم میکرد ولی پشتم بود,مثل نایل.هفت ساله بودم که ازش پرسیدم, وقتی گلارو میچینم اونا ناراحت میشن؟
و جما بهم گفت احمق اونا ناراحت نمی شن,می میرن.یه روز کاملو گریه کردم...و صدای فرود آمدن دو نفر مقابلمان.
از همان موقع که کلاس خودم را ترک کرده و به دنبال هری رفتم منتظرشان بودم..دوست دختر زین آدم جالبی بود,کافی بود یک بار نگاهش به تو بیفتد و دیگر گیر افتاده بودی.
بیچاره زین که مجبور میشد تحملم کند و عاجز بود از اظهار حقیقت!
با این حال ای کاش حداقل این یک دفعه را نیامده بودند.مشغول دعا بودم که هری چیز نامربوطی از دهانش نپرد.به ما سلام دادند و ولی او جواب نداد..جای شکر داشت,انگار قرار نبود حرف بزند.
از بالای سر آن ها لیام را دیدم که در گوش یک دختر با پوست تیره چیزی می گفت.هنگامی که دختر برای گرفتن سفارش از ما آمد,تازه فهمیدم که داستان چه بوده است.
مطابق توقعم جیجی می خواست به زور با هری گرم بگیرد و در مقابل سوء ظن بود که در نگاه زین موج می زد.
هری آرام بود,کوتاه جواب می داد و نگاه های دزدکی نثار زین می کرد.
-موهاتو کوتاه نکن.دفعه بعد که دیدمت یادت میدم چجوری قشنگ ببافیشون.یا بدت میاد؟
هری سرخ شد:نه دوست دارم راستش.البته خودمم بلدم.ولی حتما تو قشنگ تر بلدی.
متوجه اخم ظریفی شدم که روی صورت زین نشست.نگاهش می چرخید بین هری و من و در سکوت غریبانه ای فرو رفته بود.کاش می دانستم این روزها چه چیزی ذهنش را مشغول می کند.
در همین افکار بودم که بر اثر غفلتی لحظه ای,نگاهم در نگاه او گره خورد.هیچ نمی دانم...چه مدت می شد که آن گونه نگاهم نکرده بود؟
بر خود لرزیدم و در دل دعا کردم چهره ام لغزش من را به نمایش نگذارد.هری فهمید اما,نمی دانم چرا,نمی دانم چطور.
و یک لحظه بعد انگشتان بلندی دست چپم را در بر گرفته بود.
-لویی با من میای بریم؟داره دیرم میشه.
سرم را بالا آوردم:چی؟اوه..البته.
و بلند شدیم همزمان,مثل اینکه جریان برق به ما وصل کرده باشند.جیجی از هری خواست تا از این به بعد با من نزد زین بیاید,و خداحافظی آرامی که زین زمزمه کرد.
نگاهم را دوختم به دستان گره خورده مان.من که می دانستم او کلاس نداشت.

DU LIEST GERADE
For your eyes only [L.S]
Fanfiction[completed] عروسک باربی رفت. و همچنین پسری با موهای مشکی و مژگان بلند. همه میرفتند. what do you do when a chapter ends? Do you close the book and never read it again?