-به کمک نیاز داری...رفیق؟
با بی حواسی گفتم.پسر مو طلایی فوری به جای هم اتاقی ام جواب داد:اوه هری,باور کنم که بالاخره یه دوست دیگه به جز من پیدا کردی؟!
به روی خودم نیاوردم که واژه "رفیق" را,تنها از روی بی اطلاعی از اسم هری گفته بودم.خودش نیز متوجه این موضوع شد و نگاه ناامیدش را پایین انداخت ولی چیزی نگفت.
پسر موطلایی رو به من ادامه داد:احتمالا طبق معمول تو رابطش روراست نبوده.پس بذار در همین حد بهت بگم که...
هری با خستگی التماس کرد:نایل...لطفا.خواهش میکنم.
صدای بم او با دخترانگی هایش در تضاد بود.نایل نگاه غضبناکی نثار هری کرده و بحثش را اندکی تغییر داد:به هرحال هروقت خواست سر خود از اتاق بره بیرون بهش اجازه نده,خصوصا اگه آرایش کنه و لباس دخترونه بپوشه.وقتیم به حرفت گوش نکرد,بزنش.کتک خورش ملسه.
متوجه ابر کدری از کینه شدم که یک لحظه روی نگاه هری را پوشاند,اما به سرعت از میان رفت.نایل ایستاد و به سمت در قدم برداشت.
-بهت پیشنهاد میدم برخلاف اکثر آدمای کره خاکی انسانیت داشته باشی و هریو کتک نزنی یا اذیتش نکنی.چون به هرحال من آخرش نجاتش میدم.این اتفاق بی نهایت دفعه تکرار شده,پس تلاش نکن.
و در را پشت سرش کوبید.بی هیچ سخنی,دستمال خونی را گوشه ای انداخته و روی تخت خودم,به آغوش ملحفه ها برگشتم.
هری کلاه هودی صورتی رنگش را روی سرش کشید,موهای فر از هرجای ممکن در گوشه و کنار کلاه طغیان کرده و بیرون ریخته بودند.پیش از آنکه بتوانم کنترل احساسات و افکارم را در دست بگیرم,اعتراف کرده بودم که هری زیباست,ولی نه مثل او...
او تا آخر دنیا جذاب و مسحورکننده به نظر میرسید,در حالی که هری...
ظریفانه زیبا بود.تصویر لب های سرخ و ناخن های لاک زده اش جلوی چشمانم آمد.
-ترنسکشوال هستی؟
سرش را اندکی بالا گرفت:نه,پسرم.اسمم هری استایلزه.
سر تکان دادم:باشه,هری.
و پشت به پسر دراز کشیدم.اسمش اهمیت چندانی نداشت...خودش نیز.مگر چندوقت قرار بود بماند؟

VOCÊ ESTÁ LENDO
For your eyes only [L.S]
Fanfic[completed] عروسک باربی رفت. و همچنین پسری با موهای مشکی و مژگان بلند. همه میرفتند. what do you do when a chapter ends? Do you close the book and never read it again?