24

865 198 12
                                        

پاهایم را آرام در هوا تکان می دادم و او انگشتانش را روی ته ریشم می کشید.باید بدم می آمد,اما نمی آمد.

-لویی؟

-هومم؟

-تا حالا عاشق کسی شدی؟

نگاهش کردم.علت آن سوال را می دانستم.عکس های زیر بالش,کار خودشان را کرده بودند.

سر تکان دادم:آره.

-الان چی؟

نیشخند کج و کوله ای روی لب هایم نشست:فکر کنم.هرچند دیگه فرقی نداره.

-چرا عاشقش شدی؟

ضمیر مذکری که استفاده می کرد,نشان دهنده درستی حدسم بود.او می دانست که ما از چه کسی حرف می زنیم.

چرا عاشقش شده بودم؟

-زیبا بود,دوست داشتنی,محبوب...همه ی چیزی که یه انسان کامل میتونه باشه.

صدایی در سرم آرزو می کرد, که ای کاش او می توانست آرامش من نیز باشد.

هری دستش را پایین آورد و روی دست من گذاشت:خودش میدونه؟

سکوت کردم.

For your eyes only [L.S]Where stories live. Discover now