زنگ ریاضی با تمام شیرینی و دلنشینی اش برای رها و آرام گذشت.
خانم مرتضوی گچ سپید رو به طرف تخته پرت کرد؛ پوشه ها و دفتر نمره اش را برداشت و از کلاس خارج شد.آرام کتاب ، دفتر و مداد هایش را مرتب کرد و داخل کیفش قرار داد.
رها وسایلش را شلخته و پرت و پلا روی دسته صندلی اش ول کرد.
بلند شد.
"هی آرام پایه ای بریم بیرون؟"
آرام یک پلاستیک که داخلش یک ساندویچ نان و پنیر بود بیرون کشید.
"نه"
"عالیه پس ما میریم"
رها دستان آرام را گرفت و به سمت در کشاند.
از بین دانش آموزان پر هیاهو گذشتند. از در سالن مدرسه خارج شدند و روی اولین نیمکت سمت چپ نشستند.
جلوی آنها سه درخت اکالیپتوس با فاصله از هم ایستاده بودند و نظارگر همه چیز بودند."زنگ ریاضی خیلی خوب بود"
آرام سرش را تکان داد چون با توجه به گازی که از ساندویچش زده بود نمیتونست جواب بدهد.
یک هفته ؛ از روزی که رها به جای رفتن به کلاس مهسا زنگ های تفریح رو با آرام میگذراند.
این تغیر بزرگی توی این سه سال بود. تمام این سه سال رها و مهسا جدا نشدنی بودند، ولی...
انگار رها از این تغییر خوشحال بود. نمیدونست چرا ولی راضی بود.
"آرام،... تو لقبی داری؟"
آرام دستش را جلوی دهانش گرفت.
"نه"
رها با لبخند به آسمان عصر نگاه کرد.
"من دارم"
آرام لقمه ای که دقایقی مشغول جویدنش بود رو قورت داد.
"آخه منظورت از لقب چیه؟... مثلا کسی اینطور صدات کنه؟"
رها با شیطونی سر تکون داد.
"خب اون چیه؟"
و یه گاز دیگه.
رها به آسمان خیره شد.
"مامانم...هر وقت از دستم عصبانی میشه منو اینجوری صدا میکنه... بهم میگه... علومه سر جالیز"
و بعد....
صدای خنده دو دختر توجه ها را به خود جلب میکند.
سعی میکردند بین خنده های قطع نشدنی اشان نفس بگیرند."ینی... چی؟..."
آرام به زور از بین خنده هایش پرسید.
وضع رها بدتر بود پس فقط سعی کرد خنده اش را کنترل کند.
"ینی مترسکی که سر زمین های برنج کاری میزارن.... چه جور شمالی هستی که نمیدونی؟!!"
خنده ها قطع شده بود .
رها اتفاقی چشمش به سکوی سالن افتاد.
مهسا را دید با چهار دختر دیگر.
همان دخترانی که هفته پیش مهسا آنها را دوستان جدیدش خطاب کرده بود.
ولی این بار هیچ حس خاصی نداشت نه ناراحتی و نه حسادت.
پس فقط مسیر نگاهش را از دختر ظریف با گیسوان کاراملی رنگ به چشمان تیره ی آرام تغییر داد.
از شما پنهان نماند آرام هم این تغییر را میپرستید.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Charmer
Romanceاو یک افسونگر بود.... . . . . . . . . سلام به همه بعد از یک سال و خورده ایی برگشتم تا چیزی که شروع کردم تموم کنم امیدوارم همراهیم کنید . 😊😘