9

4.6K 685 635
                                    

این پارت جادویی هرچی بخونیدش تموم نمیشه 😝

دوروز بعد رو هم زین به خوردن قرص ها ادامه داد
با وجود تهوع زیاد و بیرون روی دردناک
این کارو با اشتیاق انجام میداد

اگه لازم میشد بقیه ی عمرش و به این حالت بگذرونه
حتما این و ترجیح میداد به برگشتش سمت سیلوی یا زندگی با چهل و سه..

البته همه ی این فکرها قبل از خوردن قرص به سرش میزد !!
به محض شروع علائم همه ی موجودات زمین و لعنت میفرستاد و ارزوی سکس با چل و سه و یا کاری که بهش مشغول بود تبدیل به حسرتای دست نیافتنی زندگیش میشدن!..

همه ی این اتفاقات با اومدن لیام بدتر میشد وقتی میدید
اونقدر سرحال خوشتیپ و بی غم بنظر میاد.

.امروز دومین روزی بود که با لیام قرار گذاشته بود

دومین روز از ازمایشای اعصاب خورد کن و دردسری که زین میدونست خودش به وجود اورده..

نزدیک به ساعت یازده صبح
لیام با بوی ادکلن مست کننده و تیپ فوقالعاده ترش نسبت به روزهای قبل وارد اتاق شد

ل-سلام

ز-فاک بهت !

ل-سلام عادلانه ای نبود.

ز-حس ابکشی و دارم که از همه جام کثافت میریزه

لیام بلند خندید

ز-فاک اف بیشعور

لبخند لیام هنوز جمع نشده بود
تو همون حال سمت کیفش رفت و شیشه مربای کوچیکی رو بیرون اورد

ل-توت فرنگی همون که سفارش دادی

زین دستاش و به شکمش فشار داد و از درد زیاد اخی گفت بی معطلی قدماش و سمت دسشویی تند کرد

از فرصت استفاده کرد و زیر بالش زین و نگاهی انداخت
قرص هایی که داده بود و با قرص های جدید جابه جا کرد و دوباره سر جاشون گذاشت.

زین رنگ پریده و ناراحت از دسشویی بیرون اومد

ز- لعنت به روزی که دنیا اومدم

ل-بیا دراز بکش اروم اروم اثراتش کم میشه

استین لباسش و بالا داد تا جای کبودی سرنگ هارو نشون بده

ز-از همه بدتر اینان ببین همه جام و خون گرفتن

ل-اوو چندش اورِ

ز-تو چندش اورتری با این راه حل مسخره ات

ل-اگه راه حل من نبود باید برمیگشتی به دخمه ات پس صبر داشته باش

از کیفش برگه ی سفیدی و دراورد و کنار تخت زین نشست

حالا که دراز کشیده بود کمی راحت تر نفس میکشید

ل-اسم اوریل تورو یاد چی میندازه؟

ز-باز شروع شد نمیفهمم این سوالای بیربط چیه میپرسی

HURRICANE  ZiamWhere stories live. Discover now