ل-ببینم سرت درد میکنه؟
ز- دستت و ازم بکش به تو مربوط نیست
ل-خیله خوب اروم فقط خواستم سرت و ببینم
ز-بهم دست نزن بفهم پوستت داغ حالم و بهم میزنه
ل- پوستت داغ حالم و بهم و میزنه
زین متعجب به نیم رخش نگاهی انداخت
ز-بوزینه ی طوطی
ل- فحش و ازت بگیرن ساکت میمونی نه؟
ز-کون گلابی
زیر لب گفت تا لیام و بیشتر از قبل عصبی کنه
از این که جلوی چشم هاش کتک خورده بود به شدت ناراحت و بیقرار میشد
هرچی که بود زین و تحت مسولیت خودش میدونست و حالا با این اتفاق احساس نالایق بودن میکرد
ل-بهت گفتم چاقو رو بردار گوش ندادی
میدونست شکایت از زینی که حتی کنترل رفتارش از دست خودش هم خارج بود
کار اشتباهیِ
با این حال حرصش و بیرون میریختهرچند مطمئن بود تکرار اتفاقاتی مشابه غیر قابل پیش بینی نیست
زین با خشم بی حدی نگاهش کرد
ز- منو میبری خونت نقش یه مزاحم و بهم میدی بعدم از کتک خوردنم خوشحال میشی
ل-رایان یه پلیس کله خراب که وقتی پای خواهرش وسط بیاد هار میشه. تو اما ترسوندیشون با اون چاقوت !!
ل-من چیکار میکردم وقتی دستم و بستی.چه جوری حالیشون کنم تو بیخطری وقتی همه ی تلاشت و میکنی ترسناک باشی
نگاهش و به سمت بیرون داد
ز-فک میکنی میخوام یه دیوونه باشم,؟شریان غم توی صداش گوش لیام و میخراشید هربار که حال بد زین و میدید پسرِ گستاخِ زندان با چشم های درخشانش و به یاد میااورد
به یاد میاورد که طراوت از چهره ی اون پسر به طور قطع گرفته شده,
روشنی قلبش روبه تاریکی میره و تلاش های لیام نتیجه ای ندارهل-تو دیوونه نیستی
ل- رایان همیشه عوضی نیست اون کمک کرد وقتی تو چاله بودی پیدات کنیم فقط کمی با من سر لج داره از کارام خوشش نمیاد ,هرکاری,, تو به من مربوطی واسه همین حساس ترشده
ز-نمیدونم برام چه نقشه ای داری نمیدونم ادما ازم چی میخوان پشت حرص تو چیه ؟تو از چه گذشته ای هستی؟
ل-منظورت و نمیفهمم.
ز-دلم میخواد از همه فرار کنم از همه.. جایی باشم که نه کسی از گذشته بیاد نه از اینده
ل-شاید از دید تو اینطور بنظر میادکه من قصد ازارت و دارم با بردنت تو خونه ای که به زور میخوابوننت ,کتکت میزنن... این غلط بود چون تو اشتباه منی فقط من.این منم که باید درستش کنم