با ترس زیاد به مرد نیمه مسن روبه خیره موند تواناییش و داشت که همونجا روی زانوهاش بیوفته اما به هر نحو خودش و کنترل کرد
با لباس سنتی بلندش و صورتی که کاملا اراسته بود چهره زیبای زین و از نظر گذروند.شاید اگه یاسر زنده بود الان هم سن و سال این مرد بنظر میرسید.
لبخندش نشون میداد از کیس جدید حسابی خوشش اومده.
زین اما به حدی محو چهره ی روبه روش بود که فراموش کنه دستورات هری و انجام بده اونقدر پرت که مرد خودش دستش و جلو بگیره تا زین با بوسه ای تصنعی بهش سلام بده
و از چهارچوب در کناربره..پشت نگاه ریز بینش هزار خواسته و فکر جنسی پنهون بود که زین از فهمشون پریشون بشه..
نزدیک بهش ایستاد دستش و به چونه اش گرفت تا کمی سرش و به خودش نزدیک تر ببره بخاطر اختلاف قدی خم شد که بتونه لبهای صورتیش و بین لبهای درشت و گوشتیش ببره.
..این بوسه از تمام بوسه های زندگیش متفاوت بود .
احساس تعفن و انزجاری که بین لبهاش در جریان بود اسید معده اش و لحظه لحظه به سمت بالا هدایت میکرد.با نفس های عمیق سعی داشت جلوی بهم خوردن حالش و بگیره..لبهایی که با شدت بوسیده میشدن بدون دخالت زین تا حس مرگ و با بند بند وجودش درک کنه.
شیخ راضی تر از هر وقت دیگه ای عقب کشید کف دستش با ملایمت روی ته ریشش و لمس میکرد وقتی با عشق بی حدی به چشمای جادوییش خیره بود
"پریزاده
صورت زین خشکیده تر از اون بود که بخواد واکنشی نشون بده.
"زیباتر از عکس هایی هستی که دیدم. چیزی بگو
ز-ندارم
باز هم به روش خندید جز هری این تنها کسی بود که به دور از هر عشوه و ریایی رفتار خالصی از خودش نشون میداد رفتاری که بینهایت شیخ و مجذوب خودش میکرد
شستش و روی لب زیرینش حرکت داد چیزی توی چشماش بود که مثل خنجر تیزی تو قلبش فرو میرفت.دلش نمیخواست توسط یه مرد دیگه لمس بشه بوسیده بشه و یا مورد تحسین قرار بگیره.
لحظه های غیر قابل تحمل به شدت برای زین کش دار میشدن.کاری ازش برنمیومد یا شاید میومد و زین جرات انجامش و نداشت.به حد کافی شکنجه شده بود به حد کافی کتک خورده بود تاب و تحمل مقاومت بیشتر و اما نداشت.تصمیم گرفته بود هر دردی رو که به سمتش اومد بپذیره اما با کسی مقابله نکنه
از گرمای تن مرد روبه رو, از هیجان و شهوتی که تو چشماش موج میزد متنفر میشد.کاش میتونست تو این لحظه هرجای دیگه ای از دنیا باشه جز اونجا.جای هرکسی جز زین مالیک..
نزدیک بهش دستش و روی پایین تنه ی برجسته ی خودش گذاشت حینی که میبوسیدش..این شاید درمقابل کاری که قبول کرده بود اصلا به چشم نمیومد اما برای زین تلخی بی نهایتی به همراه داشت.