قسمت بيست و پنجم - بهبودي II

2K 309 13
                                    

در آخر به میز سالاد رسیدن. بکهیون سعی کرد چانیولو متقاعد کنه که بذاره گوشت بخوره ولی مرد بلندتر گفت در صورتی موافقت میکنه که بکهیون توی سنگ کاغذ قیچی، ببره. ولی باخت، پس گوشتی در کار نبود.

چانیول در حالی که یه چنگال با خیارسبز جلوی بکهیون تکون میداد، آواز خوند:

-بیخیال بکهیونی خوشحال باش. سبزیجات واقعا برات خوبن.

بکهیون اخم کرد:

-راستش کم کم دارم فکر میکنم منو فقط واسه عذاب دادن اوردی بیرون.

ولی برق توی چشماش چانیولو متقاعد کرد که تقریبا داره درمورد اینکه زمان بدی رو میگذرونه، شوخی میکنه. البته، بهترین نبود ولی بعد از چرت و پرت گفتنای بی پایان چانیول درمورد هر موضوعی که با جوکای مسخره ی زجر آورش جفت شده بود، مطمئن شد که ذهن بکهیون از نگرانیای درمورد ناگت، راحت شده. نه که ذهنش کاملا ازشون خالی شده باشه، ولی نسبت به قبل بهتر بود.

چانیول درحالی که دهنش پر از گوجه های کوچولو بود، گفت:

-خیلی خب اگه فکر میکنی تمام اینکارارو دارم واسه عذاب دادنت میکنم، که میتونم بهت اطمینان بدم اینطور نیست چون من بهترینو واست میخوام و الان زندگی سالم چیزیه که تو لازم داری، بهت فرصت اینو میدم که منو عذاب بدی.

گوشای بکهیون با این پیشنهاد تیز شد و جویدنش یه لحظه قطع شد.

-اوه، لطفا بهم یاد بده. مطمئنا نمیخوام این فرصتو از دست بدم.

چانیول نیششو باز کرد:

-میدونی نمیتونم سس گوجه رو تحمل کنم؟

-یادم نمیاد.

میاد.

-ولی باش، هر چی، اوکی. خب؟

-خب سنگ کاغذ قیچی بازی میکنیم. اگه من باختم باید بخورمش. اگه تو باختی باید منو ببوسی.

بکهیون درحالی که بینیشو جمع کرده بود، سریع رد کرد:

-اَخ نه.

با اینکه حتی فکر بوسیدن چانیول قلبشو میلرزوند.

-نه روی لب. روی دست یا گونه. هر کدوم خودت ترجیح میدی.

بکهیون بعد از یه لحظه فکر کردن، گفت:

-همم، اوکی باشه.

و بازی شروع شد. دو دور اولو چانیول برد. بکهیون انتخاب کرد دست چانیولو ببوسه چون گونه خیلی به لبا نزدیکه و واسه اینجور نزدیکی ای آماده نبود. حتی "بوسه ی سطحیش" هم به مزخرف ترین تماس لباش با دست چانیول تبدیل شد ولی با اینحال چانیول حسش کرد. و البته سعی کرد نیشخند خودبینانه شو که روی صورتش شکل گرفته بود، قایم کنه. وقتی بکهیون واسه بار پنجم باخت، چانیول میتونست بگه اون ناامید شده چون چین های عمیقی روی پیشونیش شکل گرفته و لباش آویزون شده بودن. توی دور شیشم، بکهیون بالاخره برد.

[Completed] •⊱ Baby, Baby ⊰• (ChanBaek) Persian TranslationWhere stories live. Discover now