کیونگسو غر غر کرد:
-داری اشتباه انجامش میدی.
و اون ماموریتو از همسرش گرفت، با غر غر البته. کای نسبت به بچه ها مهربونتر بود ولی کیونگسو بیشتر اهل عمل بود و توی یه ثانیه شیرو به بچه داد، در حالی که کای چند دقیقه داشت تلاش میکرد و هیچی.
وقتی چند دقیقه بعد، چانهیون از خودش نشونه های خواب آلودی نشون داد، کای پرسید:
-بهش زنگ بزنیم؟
ساعت روی دیوار نشون میداد نزدیک نیمه شبه، با اینحال، هیچ خبری از مردی که رفته بود عشقشو اعتراف کنه، نبود.
کیونگسو صدایی از آزردگی در اورد:
-بذار خوش بگذرونه. واسه همون چیزایی که میدونی، قراره برن توی تخت اون احمق. منظورم اینه که کی بعد از اظهار عشقش، نمیپره تو تخت؟
کای نگاهِ مخالفی به همسرش که فقط شونه بالا انداخت، کرد.
کیونگسو خندید و واسه بچه ی توی بغلش ادا در اورد:
-چیه؟ چانهیونی که خوشش میاد، مگه نه؟ از پدر و مادرت واسه اینکه بهت یه خواهر یا برادر کوچیکتر دادن، تشکر میکنی، درسته؟
با اینکه واسه اینکه بفهمه کیونگسو چی گفته، خیلی کوچیک بود، کای خوشحال بود که بچه خواب رفته و نتونسته چیزی که گفته شده بودو بشنوه.
-ولی فکر نمیکنی یه چیزی درمورد بکهیون عجیبه؟ میدونم درمورد چانهیون بهمون اعتماد داره ولی باید حداقل بهمون پیام میداد تا بفهمیم دیر میاد خونه.
کیونگسو اضافه کرد:
-یا اینکه اصلا میاد خونه یا نه.
و باعث شد کای بخاطر بی تفاوتی همسرش، اخم کنه.
کیونگسو، شوخیاشو کنار گذاشت و گفت:
-باشه باشه. اگه خیلی نگرانی چرا بهش پیام نمیدی؟
وقتی کای گوشیشو در اورد تا کاری که پیشنهاد شده بودو انجام بده، کیونگسو گفت:
-وای، بعضی موقعا میترسونیم. مثل بدگمان ترین مامان باباها رفتار میکنی؛ واسه بچه ی آینده مون احساس تاسف میکنم.
کای فقط لبخند زد، از اینکه کیونگسو اشاره کرده بود که واسه یه خانواده ی کوچیک سه نفره یا بیشتر، مشتاقه، خوشش اومد. تا حالا خیلی درمورد این مسئله صحبت نکرده بودن چون کیونگسو همیشه یکم از بچه های نق نقو میترسید ولی بعد، حضور چانهیون، دیدشو نسبت به بچه داشتن عوض کرده بود و کای واقعا باید از بکهیون تشکر میکرد.
به: بک
11:48 شب
میای خونه؟ اگه نمیای مشکلی نیست، فقط میخواستم بدونی من و کیونگسو حواسمون هست. فقط خوش بگذرون باشه؟ ؛)
YOU ARE READING
[Completed] •⊱ Baby, Baby ⊰• (ChanBaek) Persian Translation
Romance⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن ترجمه ای Baby, Baby | بيبی، بيبی کاپل: چانبک ژانر: امپرگ، فلاف، دراما نویسنده: BaekYeolBabies مترجم: OhMinA ( @mina__rafiei ) کاور: Elena Salvatore ( @AllAboutBaekhyun ) خلاصه:چانیول، پسر رئیس شرکت پارکه که...