جونگوک یک تای ابروش رو بالا انداخت و پارچه رو با شدت از روی دهن پسر برداشت. "خب؛ من هرچی اطلاعات دررابطه با اون رئیس کثیفتون داری رو میخوام. همه چیز! و اگر به هر سوالی که میپرسم جواب ندی..."
بعد انبر دست رو روی ناخن شصت پاش گذاشت. "یکی یکی ناخنهاتو از دست میدی! شایدم بعدش یکی یکی انگشتهاتم از دست بدی! پس خوب گوش کن و جواب بده. آمادهای؟" و بعد با لبخند ترسناک و چشم های بی حسش به پسر زل زد.
پسر به سرعت تکون داد. "بله."
جونگوک لبخند خبیثانهای زد. "خوبه؛ و باید بدونی اگر هم اشتباه جواب بدی در رابطه با اون اطلاعاتی که ما میدونیم، بازم یکی یکی ناخنهاتو از دست میدی! پس وفاداریتو بذار کنار لانگوو باشه؟ اولین سوال؛ رئیست کجاست؟"
لانگوو از ترس زبونش بند اومده بود و دونههای عرق یکی یکی روی پیشونیش جا خشک میکرد. با لکنت گفت، "س- س- س- سایتاما..."
جونگوک لبخندی زد. "آفرين. معلومه بچهی حرف گوش کنی هستی. خب؛ سوال بعدی اینه که برای چی رفته؟"
لانگوو آب دهنش رو به سختی قورت داد. "اون میدونه تو از تیمارستان اومدی بیرون و میدونه قراره بری سراغش؛ برای همین رفته اونجا."
جونگوک پوزخند ترسناکی زد و با تن صدای پایین و ترسناک، بیحس زمزمه کرد، "کِی برمیگرده؟"
لانگوو سری تکون داد. "نمیدونم."
جونگوک ابروهاش رو از تعجب بالا انداخت. "این جوابی نیست که من میخوام بشنوم لانگوو!"
و بعد انبردست رو روی ناخن لانگوو سفت تر بست. لانگوو از ترس چشمهاش گرد شد و به جونگوک نگاه کرد. "چی-چیکار میکنی؟!"
جونگوک به ناخن لانگوو نگاه کرد. "دوباره ازت میپرسم؛ کِی برمیگرده؟"
لانگوو با سرعت جواب داد. "گفتم نمیدونم؛ م-من واقعا نمیدونم."
جونگوک آهی کشید و سری تکون داد و بعد به یکی از افرادش نگاه کرد. اون شخص اومد و پای لانگوو رو محکم گرفت. لانگوو جملهی "دارم راست میگم" رو فریاد میزد و جونگ کوک بیاهمیت لبخندی زد.
و بعد به آرومی شروع به کشیدن ناخن شست پای لانگوو کرد. صدای جدا شدن ناخنش از پوست که خیلی صدای ریز و دلهره اوری بود به گوش جونگوک مثل یه آهنگ واضح میرسید.
خون از زیر ناخنش به بیرون میریخت و جونگوک قصد نداشت تا این کار رو سریع انجام بده تا کمتر درد و خون ریزی بکنه!
ناخن رو به ارومی و با فشار زیاد میکشید و به همراهش خون زیادی جدا میشد و فریادهای لانگوو تمام اتاق رو پر کرده بود.
بالاخره ناخن رو کامل جدا کرد و بعد با لبخند به لانگوو نگاه کرد که صورتش خیس اشک بود و بدن لرزونش از عرق خیس شده بود.

VOUS LISEZ
⛓️Crazy Rabbit🐰
Fanfiction🍷خلاصه: کیم تهیونگ دانشجوی رشته روانشناسیه و قراره برای پایان نامهاش، درباره یک بیمار روانی تحقیق کنه. عاشق نقاشی کشیدنه و به طور اتفاقی یک فرد نقابدار داخل تمام نقاشیهاش مشترکه و هیچ ایدهای در رابطش نداره! جئون جونگوک. معروف به خرگوش دیوانه...