"ر-رئیس!"
جونگوک چشم هاش رو باز کرد و به هیونبین زل زد. هیونبین متعجب و نگران کل اتاق رو نگاه کرد. خون روی زمین، تیغ جراحی و رد محو خون کنار در، همه فقط میتونستند به یک راه ختم شن.
رئیس دوباره به خودش آسیب زده بود!
به سرعت به سمت جونگوک رفت. کیفش رو باز کرد و اول آمپولها رو آماده کرد. بعد از پیدا کردن رگ دست رئیسش، دو آمپول رو همونجا دونه دونه تزریق کرد.
کمی صبر کرد تا مورفین ها اثر کمرنگی روی رئیسش بذارن. دستمالی رو برداشت و به مواد ضد عفونی آغشته کرد. کمی صندلی جونگوک رو چرخاند و منتظر موند.جونگوک از زیر چشم به هیونبین نگاه کرد، "چرا اینطوری نگاهم میکنی؟"
هیونبین لبخند غمگینی زد، "فکرم مشغول اینه که تا کی میخواید به این تنبیهات ادامه بدید؟"
جونگوک پوزخندی زد. هیونبین رو از زمانی که دو نوجوان بی تجربه و خام بودند میشناخت. هیونبین تقریبا دست به دست جونگوک تمام لحظه هارو زندگی کرده بود. با جونگوک دیوانه شده بود، گریه کرده بود. با جونگوک کشته بود و کشته شده بود. اون همه چیز رو با جونگوک میدید. چون از زمانی که یادش میومد فقط جونگوک رو میدید!
کسی که هویت به زندگی بی هویتش بخشیده بود. میدونست اگر روزی تصمیم بگیره از این عمارت برای همیشه پاش رو بیرون بذاره، قطعا میخواد زندگی خودش رو داخل این دنیا تموم کنه.
چون اون هیچ چیز، مکان و شخصی رو خارج از چهارچوب عمارت نمیشناخت.
جونگوک نفس عمیقی کشید: "تا ابد. زندگی من به تنبیه و آزار زنجیر شده هیونبین. دررابطه با چیز بی ارزشی فکرتو مشغول نگه داشتی."
هیونبین سری تکان داد: "شما بی ارزش نیستید."
جونگوک تک خندهای کرد و برای لحظاتی به پسر خیره شد. برای اولین بار از اعماق قلبش برای موضوعی متاسف شد. متاسف شد که پسر بی گناه رو هم با خودش به عمق چاه تاریکی کشونده.
دوباره دستمال رو به مواد بیشتر آغشته کرد. به آرامی دستمال رو دور زخم کشید تا خون های تقریبا خشک شده رو پاک کنه.
گاز استریل رو برداشت و بعد از اینکه کمی به مواد ضد عفونی کننده آغشته اش کرد، روی زخم کشید. سوزش ناگهانی و شدیدی به بدن جونگوک وارد شد و باعث شد اخم کنه و دستش رو مشت کنه. هیونبین با دیدن وضعیت جونگوک کمی فشار رو روی زخم کمتر کرد، "الان تموم میشه رئیس."
جونگوک سری تکون داد، "مهم نیست کارت رو انجام بده."
هیونبین با دقت مشغول پاک کردن زخم شد. جونگوک در آینه به انعکاس تصویرش خیره شده بود. خاطرات امشب از جلوی چشم هاش میگذشتند. اون واقعا نمیدونست چطور جونگوک فرعی رو به وجود آورد و چه زمان هایی به سراغش میاد!
VOCÊ ESTÁ LENDO
⛓️Crazy Rabbit🐰
Fanfic🍷خلاصه: کیم تهیونگ دانشجوی رشته روانشناسیه و قراره برای پایان نامهاش، درباره یک بیمار روانی تحقیق کنه. عاشق نقاشی کشیدنه و به طور اتفاقی یک فرد نقابدار داخل تمام نقاشیهاش مشترکه و هیچ ایدهای در رابطش نداره! جئون جونگوک. معروف به خرگوش دیوانه...
