صدای اهنگ رو بیشتر کرد و سعی کرد روی نقاشی تمرکز کنه .
لرزش دست هاش، عرق کف دستش، نفس نفس زدنش و استرسی که داشت تمام تمرکزش رو گرفته بود و باعث میشد با هر تکه رنگی که روی چهره ی شخص داخل بوم میکشید، کمی مکث کنه و بهش زل بزنه .
پالت رنگ رو محکم روی میز کوبید و پارچه رو از صندلی برداشت و روی بوم کشید.
امروز روزی بود که باید با جونگ کوک به اون شهربازی نفرین شده میرفت .
امروز به اندازه ی تمام زندگیش استرس کشیده بود . استرس دیدن جونگ کوک و رفتن به شهربازی ای که نمیتونست هیچ کدوم از وسایلش رو سوار بشه !
آهی کشید و به ساعت نگاه کرد . دو بعد ازظهر بود و هیچ خبری از جونگ کوک و جین نبود .
دوباره به پیامهایی که برای جین فرستاده بود نگاهی انداخت .
_"امروز قطعا مضخرف ترین روز زندگی منه . اوتقدر مضخرف که میخوام بخوابم و فردا شه و همه ی این ها تموم شده باشه !"
گوشیش رو روی میز پرت کرد و با دست هاش موهاش رو چنگ زد .
چند ثانیه نگذشته بود که گوشیش شروع به زنگ خوردن کرد . با اکراه گوشی رو برداشت و با دیدن اسم جونگ کوک حس کرد تمام وجودش داغ شده .
نفس عمیقی کشید و تماس رو وصل کرد :" سلام "
چشم ههش رو محکم روی هم فشار داد و گوشه ی لبش رو گاز گرفت .
جونگ کوک با صدای تقریبا شادی جواب داد:" سلام . چطوری؟ "
تهیونگ در حالی که داشت خط های فرضی روی میز میکشید بی حوصله جواب داد :" خوبم . داشتم نقاشی میکشیدم "
صدای متعجب جونگ کوک رو شنید :" دلم خواست نگاهشون کنم . "
تهیونگ به بوم گوشه ی اتاق نگاه کرد و شونه ای بالا انداخت:" چیزهای قشنگ و جالبی نیستن"
+" وقتی خالق اون آثار انقدر زیباست قطعا آثارش هم زیبان . اما نه به اندازه ی صاحبشون"
تهیونگ چشم هاش گرد شد و لبخند محو و ناخود آگاهی زد . با آرامش جواب داد:" ممنونم . قرار امروزمون یادم نرفته . ولی مطمئنم به تو خوش نمیگذره "
+"مهم اینه با تو میرم درسته ؟"
تهیونگ عمیق تر لبخند زد :" درسته .خب کی قراره بریم ؟"
جونگ کوک اوم کشیده ای گفت :" فکر کنم تا چهار ساعت دیگه بیام دنبالت . فقط آدرس خونتون رو میشه بفرستی ؟ "
دست تهیونگ که روی میز خط های نامفهومی میکشید روی هوا خشک شد . یاد اون روز افتاد که دو کوچه پایین تر پیاده شد و ۴۰ دقیقه ی تمام میانبر هارو رد کرد تا به خونش برسه .
+"برات میفرستم "
_" ممنون منتظرت میمونم . فعلا"
+"فعلا "
ВЫ ЧИТАЕТЕ
⛓️Crazy Rabbit🐰
Фанфикшн🍷خلاصه: کیم تهیونگ دانشجوی رشته روانشناسیه و قراره برای پایان نامهاش، درباره یک بیمار روانی تحقیق کنه. عاشق نقاشی کشیدنه و به طور اتفاقی یک فرد نقابدار داخل تمام نقاشیهاش مشترکه و هیچ ایدهای در رابطش نداره! جئون جونگوک. معروف به خرگوش دیوانه...
